(مستانه)
من مست، ماهی های غرق آسمان مست
افتاده زیر پای من نصف جهان مست
دارند می رقصند با سکر نگاهم
صیاد و آهو و زه و تیر و کمان مست
سرمست بیرون زد زمین هم از مدارش
رقصید با من دوره گرد لامکان، مست
هر بار دستت استکان را می نوازد
من از تو و سویی شراب از استکان مست
هرم سرانگشت تو مِی می گیرد از آب
مست است دریا، بطری نامه رسان مست
الماس چشمم در تلألو هی تلو... لو...
لو می رود این لؤلؤ در آشیان مست
با لای لایی عالمی را خواب کردم
گهواره های کودکان با یک تکان مست
می دزدی از الماس چشمم برق شب را
می خوانی از ناز الهه با بنان مست
نور چراغ دزد، خواب پاسبان است
در دست داری چلچراغ و پاسبان مست
در جستجوی سر نخ دزدانه هایت
افتان و خیزان گزمه ها تا کاهدان مست...
امشب برای دیدنت از خان گذشتم
او باید اما بگذرد از هفت خان مست
یادم نمی آید که سی و چند پل را
پشت سرم کردم خراب و خانمان مست
از مستی من شعر می جوشد چنان مِی
من مست مستم تا به مغز استخوان مست
پونه نيكوي