سلام
نوروز جشن کهن و آریایی پیشاپیش بر دوستان و عزیزان ایرانی و افغان و تاجیک مبارک باد
دلتان بهاری و چشمانتان همیشه عاشق باد...
با دو غزل قدمهای بهار را زمزمه می کنم.
۱
پایان کار فصل زمستان رسیده است
تقویم عاشقان به بهاران رسیده است
همچون شکوفهها کفن از خویش وا کنید
هنگامهی سماع شهیدان رسیده است
باد صبا گذشته ز دیوار باغها
نقش و نگار باغ، به ایوان رسیده است
چون باغها، یکی شده دلهای عاشقان
نوروز، بر دل همه مهمان رسیده است
تاجیکِ تاج بر سر و افغانِ بیفغان
همکاروان شدهست و به ایران رسیده است
نجوای «دوست، دوست»، رسیده به گوش دوست
آواز «یار، یار»، به یاران رسیده است
یک روح و یک تناید، به یک پیرهن شوید
در وا کنید، یوسف کنعان رسیده است
۲
اگر دوباره بیایی بهار خواهم شد
و خاک پای تو را پاسدار خواهم شد
مرا وطن چو توهستی کجا روم بی تو؟
به هر کجا که تو باشی دیار خواهم شد
اگر به حکمِ تو دارم زنند یا بکشند
بگو چنان که شود، شهریار خواهم شد
همیشه دغدغه ام چیدنِ صدایت بود
بزن صدایم نقش و نگار خواهم شد
به دستِ باد سپردی مرا، کجا رفتی؟
که بی تو سرد، چو سنگِ مزار خواهم شد
هوا، خدا و زمین و زمان نمی خواهم
چو کودکان سمج گریه زار خواهم شد
##
زبان شعرِ منی، بی تو سخت خاموشم
بیا که بی تو خزان،در خزان، فراموشم
http://roostamajami.blogfa.com