ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



"اولیس"

اولیس

 

چه بی ثمر است چون من شهنشهی بیحاصل

پای افسرده اجاقی اینچنین در میان صخره هایی سترون

 با سالخورده همسری همباز

 استاده ام به تقریر ناهمگون تقدیربر ناسربراه مردمانی

 که می انبازند و می خوابند و می خورند و هیچشان از من آگهی نیست.

 راحتیم نیست از رحیل : خواهم نوشید

 جام زندگانی را تا به درد: همه عمر را پیموده ام به شادمانیهایی بزرگ و

 به  رنجهائی سترگ همراه با آنانی که عزیزم داشته اند

وهم  یکه و تنها بر ساحل و هم بر آب

در میان سحاب تندرو آنگاه که ستارگان برج ثور

از عمق صورتهای افلاکی به رگبار تازیانه بر سطح پریده رنگ دریا می زدند:

بس که همواره با دلی عطشناک گردیده ام گرد جهان را

 دیگر جز از نامی از من نمانده

چشیده ام سرد و گرم آبهوای شهرها را

و دیده ام سرزمینهائی را

 با مردمانی برفتار و می شناسم داوران و حکمرانانی را بسیار

همه اما سرفرازترین و خویشتنم  لیک هرگز نی خوارترین.

و نوشیده ام  شادکامی نبرد را همراه همگنانم  

در دوردستها در زنگازنگ صفحات بادخیز  تروا

من پاره ای گشته ام از آنهمه  که دیده ام

با اینهمه زندگی طاقدیسی است که از درون آن

آن نادیده جهانی می درخشد که کرانه اش تا جاودان

تا که در حرکتم ناپیدا می شود.

چه بی مفهوم است :درنگ/ بپایان رسیدن

بی هیچ درخششی زنگار بستن و نیفروختن درکارراز!

زندگی گویی دم بود وبازدمی ! انباشتن عمر بر عمر

 چه کوتاه بود و از آنهمه نفس برای من دیگر

ناچیزی مانده: با اینهمه هر ساعت غنیمتی است

تا به آن خاموشی جاودان یا بهتر از آن

آوردگاه جهانی است تازه و چه نفرت آور بود

آن سه خورشیدگردی که به  انبار و احتکار خویش گذراندم

و این روح خاکستری چه هوسبازانه در طلب است تا

بدنبال حکمت مانند یک اختر فروشونده تا

ورای دورترین مرزهای فهم آدمی فرو رود.

این پسر من است. تلماکوس خود من

آنکه برایش چوبدست شاهی و جزیره را باقی می گذارم

دردانه ام  خردمندانه به انجام خواهد رساند

این مهم را تا با ندبیری آهسته نرم کند

این نابفرهنگ مردم را و با تدریچ و با نرمی

به راهشان آرد و به زایندگی و نیکی رهنمونشان باشد

هیچ سرزنشی بر او روا نیست  استاده در مرکز حبابی

از روزمرگی.  فروتنی پیشه کرده تا بر نشود به غرفه های لغزش و

تا بپردازد به پرستش خداوندوندگاران خاندانم

آنهنگامی که دیارم را ترک گفته باشم . اوسر به کار خود دارد و من به کار خویشم.

بر ساحل بندر آرمیده کشتی باد پیچانیده در بادبانهایش

آسمان نیمه تاریک است و دریا گسترده. ناویانم این

زجردیده روانهای مشقت کشیده هم رایم

 همواره  سرخوش درمعرص تندر و هرم خورشید بوده اند

و با قلبهائی آزاد و پیشانیهائی گشاده  جنگیده اند. سالخوردگانیم من و تو

پیرانه سری هم اما رنج و غرور خود را دارد

مرگ به همه ما نزدیک شده: اما قبل از مرگ

کاری سترگ مانده تا به انجام رسد

اما نه به دست مردان ناشایستی که با خدا در جدالند

فانوسها چشمک زدن را دربلندای صخره ها آغاز می کنند

روز بلند آب می رود ماه بطی بر آسمان بر می شود: دریا

با نواهای بسیار بر خود می پیچد و ناله می کند. بیائید دوستان من

برای جستجوی جهانی نو دیر نیست.

بجنبید پشت بر پشت هم بدهید و بر آبراهه پارو زنید که می خواهم

تا ورای غروب و تا ورای همه اختران مغربی برانم

تا هنگامی که بمیرم

شاید که خلیچی ما را در خود فرو کشد

شاید که جزایر خوشبختی را فتح

وآشنا آشیل کبیرمان را ملاقات کنیم

اگر چه بسیار از دست داده ایم هنوزاما بسیار در راه است

اگر چه دیگر نیرومندانی نیستیم که روزگارانی دور

زمین و آسمان را می جنبانیدیم اما هنوزهمانیم که بودیم

تنی واحد با قلبهایی پهلوانوار

خسته از جفای سرنوشت و گذر زمان با اراده ای خلل ناپذیر

تا بکوشیم تا بجوئیم تا بیابیم و تا تن تیاسائیم

آلفرد لرد تنیسون (1892-1809)

  

 

Ulysses


 

It little profits that an idle king,
By this still hearth, among these barren crags,
Match’d with an aged wife, I mete and dole
Unequal laws unto a savage race,
That hoard, and sleep, and feed, and know not me.

I cannot rest from travel: I will drink
Life to the lees: All times I have enjoy’d
Greatly, have suffer’d greatly, both with those
That loved me, and alone, on shore, and when
Thro’ scudding drifts the rainy Hyades
Vext the dim sea: I am become a name;
For always roaming with a hungry heart
Much have I seen and known; cities of men
And manners, climates, councils, governments,
Myself not least, but honour’d of them all;
And drunk delight of battle with my peers,
Far on the ringing plains of windy Troy.
I am a part of all that I have met;
Yet all experience is an arch wherethro’
Gleams that untravell’d world whose margin fades
For ever and forever when I move.
How dull it is to pause, to make an end,
To rust unburnish’d, not to shine in use!
As tho’ to breathe were life! Life piled on life
Were all too little, and of one to me
Little remains: but every hour is saved
From that eternal silence, something more,
A bringer of new things; and vile it were
For some three suns to store and hoard myself,
And this gray spirit yearning in desire
To follow knowledge like a sinking star,
Beyond the utmost bound of human thought.

   This is my son, mine own Telemachus,
To whom I leave the sceptre and the isle,—
Well-loved of me, discerning to fulfil
This labour, by slow prudence to make mild
A rugged people, and thro’ soft degrees
Subdue them to the useful and the good.
Most blameless is he, centred in the sphere
Of common duties, decent not to fail
In offices of tenderness, and pay
Meet adoration to my household gods,
When I am gone. He works his work, I mine.

   There lies the port; the vessel puffs her sail:
There gloom the dark, broad seas. My mariners,
Souls that have toil’d, and wrought, and thought with me—
That ever with a frolic welcome took
The thunder and the sunshine, and opposed
Free hearts, free foreheads—you and I are old;
Old age hath yet his honour and his toil;
Death closes all: but something ere the end,
Some work of noble note, may yet be done,
Not unbecoming men that strove with Gods.
The lights begin to twinkle from the rocks:
The long day wanes: the slow moon climbs: the deep
Moans round with many voices. Come, my friends,
’Tis not too late to seek a newer world.
Push off, and sitting well in order smite
The sounding furrows; for my purpose holds
To sail beyond the sunset, and the baths
Of all the western stars, until I die.
It may be that the gulfs will wash us down:
It may be we shall touch the Happy Isles,
And see the great Achilles, whom we knew.
Tho’ much is taken, much abides; and tho’
We are not now that strength which in old days
Moved earth and heaven, that which we are, we are;
One equal temper of heroic hearts,
Made weak by time and fate, but strong in will
To strive, to seek, to find, and not to yield .
کلمات کلیدی این مطلب :  "اولیس" ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 5:16:23   |  تعداد مشاهده این شعر :  1177


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 5,196 | بازدید دیروز : 11,772 | بازدید کل : 121,759,213
logo-samandehi