درپریش آباد این مستان غفلت کیش
درفراقستان این صحرای رنج آلود
بامن مجنون مادرزاد !
روزگار آیا چه خواهد کرد ؟
عاشقی آیاچه خواهد داد ؟...
عافیت جویان بی تشویش راحت اندیشان بی مقصود
قصه ای دارند بامن تلخ
مثل عمر رفته حسرت بار
مثل بخت تیره، خواب آلود !
****:
ـ بوستانهایی است رنگارنگ
چشمه سارانی بهشت آگین بازلال آسمان همرنگ
رفت باآن میتوان از خویش
دورگشت ازدردصدفرسنگ
میتوان درسایه سار بید
چشم در چشم چمن خندید
بی خیال عالمی آسود...
پندها اما ملال اندود
سوزها اما مرا در تار داغها اما مرا درپود
اشکها بی روی تو گلرنگ....
بی تو اما من قدم بیرون نمی یارم نهاد از خویش
بی توخواهم داد پاسخ من
ای چمن ها ،بیدها بدرود
گیسوان در باد همصدا بارعد
همنوا با موج با طوفان
از بلندای تمنایی که میدانید
دوست دارم آتش انگیزم به صد پژواک
دوست دارم ،یکنفس ،یکریز
از دل مشتاق آتشناک
بر سر هر کوی وبرزن بانک بردارم
گرچه میپرسند این مجنون شیدا کیست ؟
این عاشقترین عاشق !
لیک می خواهم
نقش اقیانوس چشمان ترا بر التهاب خاک بنگارم ...
گیسوان در باد
بیکران در بیکران درمن پریشانی
پرطنین آنسان که میدانی
گرچه میدانند یاران من ترا یارم
دوست میدارم بگویم دوستت دارم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/20 در ساعت : 3:17:38
| تعداد مشاهده این شعر :
942
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.