گریه کن داد، بزن هر چه که خواهی در من
که نمانده ست دگر پشت و پناهی در من
گریه کن پاکترین، ابر بهاری، شاید
که نماند اثر هیچ گناهی در من
گریه کن، سیل به پا کن تو در این حجم کویر
باز کن سمت سحر، روزنه، راهی، در من
خرمن هستی من،منتظر صاعقه است
تو، به پا کن شرر از برق نگاهی در من
صاعقه باش، بسوزان و بگریانم باز
که نشسته است غم ابر سیاهی در من
هان . . . چه بهتر که بسوزددل دریایی من
که شده آفت مرداب تباهی در من
□
گریه کن داد بزن در شب تاریک دلم
تا که پیدا شود از لطف تو ماهی در من
کلمات کلیدی این مطلب :
قیامت ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/21 در ساعت : 13:54:25
| تعداد مشاهده این شعر :
1256
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.