با سر انگشت خیالم پنجه بر در میزنم
پنجه بر دیوار دل یکبار دیگر میزنم
تا که باز آید هوای عشق در رگهای من
چون نشستم کنج خلوت لول و مست
آمد از سوی خدا صوت الست
بوی مستی داد بر دنیای من
جام می را سر کشیدم با طرب
خلسه ای رخ داد و حالی بلعجب
روشن از او شد ،همه دنیای من
روح شد صوفی و من صافی شدم
ذره شد جانم و من کافی شدم
شور شد پر نور شد شبهای من
من به چشمانم خدا را دیده ام
در بقا شور فنا را دیده ام
من مقــّرب گشتم ، او همپاي من
من گذشتم از خود م تا او شدم
پشت خم کردم و بر زانو شدم
ذکر یا هو شد همه اعضای من
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/21 در ساعت : 18:19:5
| تعداد مشاهده این شعر :
930
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.