زبان مادری ام کردی است
با همه ی زخم های یک کارگر فصلی
ایستاده بر مرز ویرانی
نانم آجر است
آبم گل
خانه ام سنگفرش خیابان ها
شناسنامه ام این لباس مندرس از زمستان های طولانی است
زبان مادری ام کردی است
با تحمل باران های نیامده و
مزارع آفت زده و
گله ی کوچک گوسفندان لاغر و رنجور
که زاگرس را نشخوار می کنند
هیچ دشت سبزی
هیچ رودخانه ای
هیچ چشمه ای که دخترکان کوزه به سر
و هیچ جمع شادی
در قاب پنجره های چوبی ِ این دیوارهای سنگی نیست
که صدای خنده ای
که "این رقص کردی است که زیباست"۱
دستی به کمر و
دستی به دستمال هزار رنگ ِسوار بر بال نسیم
انگاره ی مجلس ختمی ناگهان
خوابیده در پس پشت چشم ها
نه زن لچک به سری
نه دختری
نه چشمه ای
و نه آوازی در پس کوچه باغ های کودکی ام.
زبان مادری ام کردی است
با انگ بی بدیل قاچاق چی ال سی دی
قاچاق چی موبایل
پارچه
انسان!
بی آنکه بدانند چشمم را هزار بار بر قاچاق خنده بستم
ابرهای بارورمان را دزدیدند
زاگرسمان را سنگ کردند
و درختانمان را هیزم
ما ماندیم و دره های عمیق اندوه
که برادرانمان را خوردند
و یعقوب های چشم به راه
ایستاده بر مرز ویرانی!
۱- "این رقص کردی است که زیباست"از سعید میرزایی
فرهاد صفریان
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 4:50:48
| تعداد مشاهده این شعر :
1109
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.