هرچه بنویسم باز هم دلتنگی هایم برای توست...
شاید ندانند اشتیاق دیدنت را ..
چشم هایی که هر روز عبور میکنند از کنار تو...
نگاهت را دوست دارم...
در لحظه هایی که بی دلیل به من فکر میکنی...
و من ...
تمام احساس مردانه ام...
را با بوسه ای که بر لبانت خواهم گذاشت...
در وجود تو سرازیر میکنم...
در رویاهایم هستی...
بی آنکه لحظه ای بی تو باشم و در کنارم با همه وجود به من لبخند
می زنی....
بخند، حتّی بی دلیل...
شاید لبخند تو دلی را شاد کند... به مساحت یک دنیا...
جقدر دوست دارم محبت را...
عشق ورزیدن را...
و چقدر به یک لحظه لبخند نیازمندم...
وقتی می بندم چشم هایم را...
چقدر نزدیکند فاصله ها...
و چه زیباست با پلک های بسته...
دنیا... دنیا... دنیا...
میدانی...
من با خیال تو سیراب می شوم...تو را از دور میبینم...
و یقین دارم...
این تنها سرابی ست... که سراب نیست...
خسته ام امّا می آیم... با نگفته هایی که به اندازه نبودن دارم...
کمی بیشتر منتظر بمان..
سهیل ساسان
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/1 در ساعت : 11:40:39
| تعداد مشاهده این شعر :
1275
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.