واژه هاي تنهايي درونم
قاب شده بر ديوار نيستي
فانوس هاي شبانه كوير
چشمان آواره چشمه هاي سراب
بارش تشت هايي از خاكستر زمان
بر كاروان كوليان كوير كرمان
بازگشايي بازوان برهنه شب
بر رنگ پاييزي غروب
كوليان در بي كرانگي كوير
در زير لكه هاي روشن مهتاب
پايكوبان رقص باران مي كنند
سُريدن سُكوت زمان بر پوست صورتم
سفر شبانه من با ايزد باد
تا آخرين مرز سرايش كوير
شن مي شود شعرهاي نانوشته ابديت
بر دستان سرد ننه سرماي سرما زده
وقتي گيسوان بلند شب را
آهسته مي بافد
دختر فِرفِره فروشِ شويندهْ رختِ دشت
اي الهه درختچه هاي كوير!
در كرانه ذهن خاكي تاريخ
گاه ايستاده ،گاه خميده خميازه مي كشي...!
بيا بنگر مرا كه:
در باغهاي پولادين دوران زرين
و گلوگاه گرگين پرندگان غمگين
سنجاق به دامن غروب
به درون سايه هاي مبهم
پرتاب مي شوم...!
هزار هزار ثانيه گذشت
رودهاي باكره زمان
بر خواب شگفت ناشكفته هاي بودنم
تا ابد جاري مي شوند...!.
کرمان ، نوروز 1386
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/3 در ساعت : 21:2:3
| تعداد مشاهده این شعر :
1045
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.