اینروزها به اندازه ی کافی شرمنده ی مولایمان شدیم.یادمان آمد که یادمان رفته در شعرهایمان از خورشید چشمهایش بگوییم و...چه زود همه ی اینروزها پشت سر هم با نام زیبایش آمیخته شدند و ما مدادهایمان را تیز کردیم تا تندتر بنویسند ...تا عقب ماندگی هایمان را جبران کنیم...اما همین هم غنیمتی ست...امسال لیله الرغائب مان هم با نام او پیوند خورد....و صبح شهادتش با صبح جمعه ای در هم آمیخت که ما را هوای انتظار فرزندش در سر است و آرزوی آمدنش در دل...انگار امسالمان قرار است سال او باشد ...و من اگر چیزی بیشتر از این در این دقایق پر تلاطم به ذهنم می رسید حتما اینجا می نوشتم...اما چه کنم که وقت تنگ بود و قلمم ناتوان... به هر حال یا علی:
امشب شب شهادت ماه است...علی علی
دنیا بدون ماه ، سیاه است...علی علی
اما تو و غروب؟ چه فکر نپخته ای!
در چشم تو هزار پگاه است ...علی علی
ماه دهم ! ستاره ی هادی ! امام عشق!
دنیا اگرچه غرق گناه است...علی علی
اما هنوز می شود از این گذر گذشت
تا چشم تو ستاره ی راه است ...علی علی
دیگر زمان گرگ و یهودا گذشته است
این بار دشمن ات ته چاه است ...علی علی
امشب برای غربت خود گریه می کنم
حالا که شانه هات پناه است...علی علی
روزی دوباره حال زمین خوب می شود
آری! زمانه چشم به راه است....علی علی
........................................................................................
سامرا! آه سامرا ...امشب...چشمهایت چقدر بارانی ست
دوست دارم که زائرت باشم...آه! راهت چقدر طولانی ست
کوچه هایت شنیده ام خاکی...آفتابت شنیده ام داغ است
سهم تو گریه... سهم تو درد است...سهم تو در زمین پریشانی ست
خاک تو کربلای دوم ماست...بس که از آن شهید می روید
ای زمین ات چنین شهادت خیز! سهم تو خون و اشک و ویرانی ست
امشب ای سامرا در آغوش ات مردی از جنس ماه می خوابد
پاک مردی که نام او هادی...شیوه ی چشم او مسلمانی ست
سامرا...آه سامرا ...امشب...حس و حالی نگفتنی دارم
این چه وقت غزل سرودن من؟ این چه هنگامه ی غزلخوانی ست؟
من غریب ام...غریب و آشفته...تو ولی امشبت پراز شور است
دسته های عزا و پرچم ها....باز در خانه ی تو مهمانی ست
یا امام علی النقی(ع)