گریدم ترا ای گل ز جمله خوب ، خـــــــوبان
بتو گفتم ز حال و جمله ظاهــــر و پنهان
ز مهرووفا یم بدیده و دل دادمت جــــــای
که یارم تو باشی و طبیب درد جانکای
پس همه استغنا بر منی بیچاره ز چیست
بگو جانم ز من با وفاتر ودلباخته کیست
من به آستنانت بهر وصل ، بر سر دویدم
تا وصل تو ز هر وصلی دیگر بر گزیدم
گر ترکم کنی با همه مهر و جانفشا نی
به هستی ام نبینی جز بر مزار م نشا نی
که غم و درد ، خواری و هجر است شفیقم
که من از سر سپرده گان ره و رسم عشقم
تو دانی این همه ، پس تجاهل بهر چیست
که من بیتو ای جان شیرین ، کی توان زیست
بیا ای بیوفا که جان آمد ز فرقت بر لبم
دعـــــا گویی نیست ببالین تنهای بیکســـــــم
مفکر را سخت جانی شود آسان گر بیند
روی محبوب و نـــــام شیرینت گفته میرد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/4 در ساعت : 15:3:23
| تعداد مشاهده این شعر :
783
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.