ببند عزیز مهربان به گردنم طناب را
برای چشم خسته ام بیار هدیه خواب را
تویی که در خیال من همیشه پرسه می زنی
به چشمهای روشن تو دیدم آفتاب را
بیا که باز گم شدم به کوره راه بی کسی
بیا و با خودت ببر دوباره این خراب را
تو را مرور می کنم همیشه در خیال خود
ولی به پرسش دلم نمی دهی جواب را
از آن زمان که گم شدم میان کوچه های دل
کسی به شام تیره ام ندیده ماهتاب را
اگر چه رفته ام ولی به جاده های عاشقی
حقیقتش ندیده ام هنوز جز سراب را
اگر چه در مسیر خود ندیده ام بجز سراب
ولی به دوش می کشم همیشه عشق آب را
بیا عزیز مهربان که جز نگاه مست تو
کسی به من نمی دهد طنین شعر ناب را
قم - ۱۷/۱۱/۷۸
کلمات کلیدی این مطلب :
" ،
سراب ،
" ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:19:16
| تعداد مشاهده این شعر :
964
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.