درود خدا و فرشتگان برپیامبر اعظم و اهل بیت پاک اش
جوانکی یاوه سرا و هرزاندیش، زبان به دشنام گشود و پرده دری کرد. این قلم به اندازه ی لیاقت و توان اندک اش، سروده ای شکسته در باره ی او و آینده اش، سرود. عزیز دلم جناب امامی بزرگوار، چند واژه از آن شعر را نپسندید و من هم به احترام حضرت شان و دیگرانی که نگاهی چون ایشان دارند، شعر را از دفتر شعرم حذف کردم. و همانجا نوشتم که در باره ی نگاه ایشان چند نکته دارم که در هنگامی دیگر تقدیم می کنم. به این زودی بنا نداشتم در این باره بنویسم. اکنون که می بینم عزیزان فرزانه و اندیشمندم ( حضرت وثوقی بزرگوار و حضرت خوش عمل گرامی ) باب سخن را گشوده اند و نکته های ظریفی را یادآوری کرده اند ( و همین جا دست و قلم شان را می بوسم ) به تر دیدم بخشی از آنچه را که به آینده حوالت داده بودم در همین زمان بگویم.
جناب امامی عزیز!
گفتار و اندیشه و رفتار، هر کدام ساحت هایی گوناگون دارند. و انسان خردمند آن است که این ساحت ها را بشناسد و بر آن پایه رفتار کند. روشن است که این بیان؛ نفاق در این هر سه از اصول که جان مایه ی حیات انسانی است، نباید انگاشته شود. بلکه به جایگاه گفتار مربوط می گردد. برای نمونه حضرت تان با پدر و مادر بزرگوار و یا اساتید خود متناسب با جایگاه شان سخن می گویید و با برادر و دوستان به گونه ای دیگر. بر همین بنیاد، حضرت تان هنگامی که در یک ساحت اندیشه پردازانه و با مخالفان سرسخت فکری خود به مباحثه و مجادله و تخطئه می پردازید، می کوشید جز با اندیشه و دانش و بر پایه ی خرد، سخن نگویید. اما هنگام رویارویی با کسی که با کمال گستاخی و بی پروایی زبان به دشنام گشوده است، به مباحثه ای عالمانه اقدام نمی کنید. در چنین موقعیتی یا از آن فضا دامن برمی چینید و کناره می گیرید و یا اینکه آنچه که لایق دشنام دهنده است به او می گویید.
دوست نادیده ام!
آن غوک هرزه پرداز، با اندیشه و خرد به میدان نیامده است تا در برابرش به براهین عقلی متوسل شویم. او به یکی از عزیزان خداوند که حیات جسمانی ندارد ناسزا گفته است و این ناسزا گویی یک نما از فیلمنامه ی زیرکانه ای است که برای ما نوشته اند تا عیار غیرت ما را بسنجند. و... بگذارید سخن را کوتاه کنم و به چرایی بنیادین این نوشته بپردازم. انگیزه ی سرشتین بنده از این گفتار کوتاه، هدایایی است که از نهج البلاغه خدمت جناب عالی تقدیم می کنم. وناگفته نگذارم که مرادم این نیست که این فرمایشات را ندیده و نخوانده اید. بلکه خواستم تا همراه با هم و با همنفسی دیگر عزیزان این پایگاه، سخن حضرت مولا علیه السلام را بخوانیم و کمی در تنهایی خود در باره ی آن بیندیشیم. منبع بنده برای ذکر فرمایشات حضرت امیر ( ع ) نهج البلاغه ی مرحوم محمد دشتی است.
خطبه سوم:
در باره ی خلیفه ی سوم می گوید: ... همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود...
خطبه نوزدهم/ خطاب به اشعث بن قیس:
لعنت خدا و لعنتِ لعنت کنندگان بر تو باد ای متکبرِ متکبر زاده، منافقِ پسر کافر...
خطبه بیست و هفتم/ خطاب به مردم کوفه ( و نه یک نفر ):
ای مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد...
خطبه سی و یکم / در باره ی طلحه:
با طلحه دیدار مکن؛ زیرا در برخورد با طلحه او را چون گاو وحشی می یابی که شاخش را تابیده و آماده ی نبرد است...
در باره ی مروان بن حکم/ خطبه ی هفتاد و سوم:
آگاه باشید، او حکومت کوتاه مدتی خواهد داشت. مانند فرصت کوتاه سگی که با زبان، بینی خود را پاک کند.
خطبه ی نود و سوم/ در باره ی حکومت بنی امیه:
به خدا سوگند بنی امیه بعد از من برای شما زمامداران بدی خواهند بود. آنان چونان شتر سرکشی که دست بر زمین زند و لگد زند و گاز گیرد ...
خطبه ی صد و شانزده:
حضرت در این خطبه حجاج بن یوسف ثقفی را سوسک خطاب می کند.
نامه ی هفدهم خطاب به معاویه:
... و حلال زاده همانند حرام زاده نمی باشد.
نامه سی و نهم/ خطاب به عمرو عاص:
تو ( عمرو عاص ) در پی او ( معاویه ) می روی و چونان سگی گرسنه به دنبال پس مانده ی شکار شیر هستی ...
نامه چهل و یکم/ خطاب به یکی از فرمانداران خود:
... پس آنگاه که فرصت خیانت یافتی، شتابان حمله ور شدی و با تمام توان، اموال بیت المال را که سهم بیوه زنان و یتیمان بود، چون گرگ گرسنه ای که گوسفند زخمی یا استخوان شکسته ای را می رباید، به یغما بردی...
نامه ی چهل و چهارم/ خطاب به زیاد بن ابیه ( هنگامی که فرماندار بصره است )
... ادعا کننده چون شتری بیگانه است که در جمع شتران یک گله وارد شده تا از آبشخور آب آنان بنوشد که دیگر شتران او را از خود ندانسته و از جمع خود دور کنند. یا چون ظرفی که بر پالان مرکبی آویزان و پیوسته از این سو به آن سو لرزان باشد