چرا این روزها حتی , دل از دلدار میترسد
و عاشق از طلوع عشق و یار از یار میترسد
چه پیش امد در این بُستان , ز اندوه خزان باد
که بلبل از گُل و گُل هم دگر از خار میترسد
به دور خویش میچرخیم و در این حلقه زنجیریم
کجا باشد عجب گر , نقطه از پرگار میترسد
عجب اشفته بازاری در این بیغوله شد حاکم
که بازرگان ز کار و , سکه از بازار میترسد
مگر ان گهنه زخم دل , به زور نیزه شد درمان؟
که شاعر از بُروز درد , در اشعار میترسد
نه تنها ماجرای سربداران قصه شد دیگر
که حتی قصه گو از چوبه های دار میترسد
چرا بار رسالت را , ز دوش خویش افکندیم
از این تاریکی مطلق "رها" بسیار میترسد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/7 در ساعت : 8:29:26
| تعداد مشاهده این شعر :
1026
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.