می کشد از پسِ، ندار دلم ، بغض سرک
ریشخند تو ، به زخم دل من ، زهر نمک
باورم نیست که از یک دگر این سان دوریم
و تو داری به وفاداری اندوهم شـــک
گیرم از هم بگریزیم ، دگر راهی نیست
دست تقدیر تو کردست بر اندوهم حک
ماکه سرگشته خویشیم به پرگار غرور
چه توقع که وفادارشود چرخ فلک
تا چنین بی خبری از دل ما حرفی نیست
پس بگو از که بخواهیم در این وقت کمک
روزها رفتُ نشد سینه ام از بغض رها
بر دل سنگ غم ، افسوس نخوردست تَرک
هرچه گفتم همه اندوه دل تنگی بود
از هزاران غم پنهان دلم ، این اندک
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/8 در ساعت : 10:18:25
| تعداد مشاهده این شعر :
1028
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.