اینجا تمام اتوبوسها هنگام توقف همسطح پیادهرو میشه تا پیاده و سوار شدن برای افراد مسن راحت باشه
امروز در ایستگاه اتوبوس تو شهر هامبورگ وقتی یه معلول میخواست سوار شه راننده پیاده شد یه سطح شیبدار درست کرد و به اون معلول کمک کرد و این احترام و عزت خیلی برای من شیرین و همینطور تلخ بود باید بگم من تا به حال ویلچره غیر موتوری ندیدم که اینم از اون چیزاییه که باید مسئولین ما ببینن این نوشته حاصله این مشهداته و برای جانبازهای عزیز جنگ...
پایمردی که پای او جا ماند ...
بین مینهای گوجهای در جنگ
آخر هفته در صف اتوبوس
روی یک صندلی نازک و تنگ ...
با نفسهای تند و پی در پی
دست هایی که پر ز تاول بود
چرخ گِل دار را تکان میداد
فکر یک "راهِ" فکر یک "حل" بود
پلههای زمخت ... روحش را
با تمام وجود میآزرد
مرد گلدان شمعدانی ها
داشت در خاک خویش می پژمرد
اهل ناله، گلایه، یا غر و لند
اهل جنجال، اهل شکوه نبود
خیبری ها همیشه اینطورند
سوختن ... بیصدا ، و ناله ، و دود
یادمان رفته این زمین زیر...
پای امثال ما اگر سفت است
یا که درب اطاق زن هامان
مطمئن و دو قفله و چفت است
من و تو راست راست میگردیم
بین این کوچهها به هر جائی
یا اگر گربه وطن نشده
مثل یک موش زشت و صحرایی
ساقه ای روی خاک جا مانده
یا که صد لاله بی کفن شده است
یاسها ، بیوه ... عطرشان بر باد
رفته تا این وطن ... وطن شده است
کاش جای دورنگی و تزویر
ما همه ظاهراً مسلمان ها
فارغ از های و هوی میبردیم
سجده بر آستان گلدان ها ....