باسمه تعالي
كبوترك*
كبوترك چه ميكني، چه ناخوشست حال تو
كجاست شادي و سرور، كجاست قيل و قال تو
تو اهل بذل و بخششي، چرا نفس نميكشي
خدا شفا دهد تورا، نبينم آن زوال تو
نه خُرده ميتوان گرفت، نه نيش و نه كنايه زد
اگر كه راست قامتي شود خم از ملال تو
تمام كوچههاي تو چه سرد و بيرمق شده
براي گرمي تنَت شوم كلاه و شال تو
ز كوه و دشت و سبزهزار برون بريز كينه را
كه از پس غبار و مِه، عيان شود كمال تو
تبسمي كن و مَزَن لگد به بخت خود عزيز
توكل اَر كني شود اميد هر دو بال تو
تو عشق را صدا بزن، بگير در بَرِ خودت
اگر كه عاشقي كني ثمر دهد نهال تو
خدا اگر نظر كند هميشه زنده است و خوش
چو مِي بنوشد عاشقي ز چشمة زلال تو
هواي بامداديت تولدي دوباره است
نفس بكش كه پر كشم هميشه در خيال تو
اگر كه پر كشم ز تن، اگر كه جان دهم زكف
به سوي تو سفر كنم، شوم هميشه مال تو
حسينعلي نجفي – 8 فروردين 1390
*تخلص شاعر و روستايي در استان زنجان