دو رباعی ویک غزل مثنوی در رثای امام خمینی(ره) که درخرداد 1368نوشته شده وقسمتی از آن در سوگنامه امام آمده است.
1
توعطرشکوفۀ تبسم بودی
سرسبزیِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ خوشه های گندم بودی
وقتی زفراق توکه زنجیر زدند
تودرغم شانه های مردم بودی
2
رفتی چونسیم صبح صحرا رفتی
مانندغروب تلخ دریا رفتی
ماندیم واسیردست فریاد شدیم
ای روح خدا! چرا توتنها رفتی؟
رستخیز
نه چراغی است، نه ماهی،همه جا خاموشی است
شانه درشانه عزادار وعَلَََم بردوشی است
شانه درشانه علم درعلم آمیخته است
هر طرف آینه درآینه غم ریخته است
شانه درشانۀ هم، شورحسینی دارند
سوزها برجگرازهجرخمینی دارند
نه چراغی است، نه ماهی، همگان خاموش است
کوچه درکوچه عزاداروعلم بردوش است
کوچه درکوچه مابازسیه پوش شده
درو دیوارزمین تیره وخاموش شده
وزمین حَل شده درمردم ومردم درماه
ماه هم سر به گریبان زده، خاموش شده
قامتش خم شده درسوگ امامش، سرراه-
منتظر مانده وباابرهم آغوش شده
منتظرمانده سرراه به استقبالش
پرچمی نیمه برافرشته بردوش شده
گاه درابرفرو می رود ومی گرید
گاه باپرچمش افتاده وبیهوش شده
□
نه چراغی است،نه ماهی، همگان خاموش است
در ودیوار جهان غرق علم بردوش است
درودیوار جهان مانده در آتش امشب
خون بگریید غریبان بلا کش امشب
روز ما شب شده ،شب نیز خدایا ! بی ماه
ماه امشب نزده خیمه براین منزلگاه
ماه این غمکده راشام غریبان برده است
هر طرف می نگری ، شمع وچراغی مرده است
شام این غمکده اندوه نیستان دارد
رنگ تاریک تر از شام غریبان دارد
□
نه چراغی است، نه ماهی،همه جاخاموشی است
شانه درشانه عزادار وعَلَََم بردوشی است
یله در شام و... پی داد رسی میگردند
چون فرات اند ، به دنبال کسی می گردند
جیغ هاشان همه از آتش جان می خیزد
آتش جان ؟ نه که از حلق جهان می خیزد
این صدایی است که از نای خدا جوشیده است
رستخیزی است که از مشرق ما روییده است
مشهد مقدس
خرداد1368