سهل است در کرانه ی انکار گم شدن
سهل است در کرانه ی انکار گم شدن
با این بهانه های سبکبار گم شدن
گویا رواجِ کاذبِ سختی گرفته است
صد جلوه می دهند به هربار گم شدن
گمراهی از فسونِ تماشا شنیده ایم
این گونه خودسرانه، به اصرار گم شدن ؟
شب های بی مکاشفه را لطفِ دیگری ست
با چشم های خیره ی بیدار گم شدن
پنهان شدن به سایه ی پروازِ خویشتن
تا ناگهان ز فرصتِ رادار گم شدن
چون عنکبوت در تبِ حیرت خزیدن و
در انحنای حوصله ی تار گم شدن
بر خویش چون تبسّمِ آوار ریختن
خندان به زیرِ بختکِ آوار گم شدن
از فرطِ لاغری ست نه از حیله ی شبان
در گله های غفلتِ پروار گم شدن
مرگ است در گمانِ سرابی به شب زدن
چون خضر در کدورت اسرار گم شدن
این گم شدن به دخمه ی پندارها کجا
منصور وار یک تنه بر دار گم شدن !
اهلی تر از رَمیدنِ مضمونِ تازه ای ست
در ازدحامِ وحشیِ تکرارگم شدن