تقدیم به مولایی که هنوز در غیبت است و ما هنوز بی خیالیم...
امیدوارم بتوانم از نظرات پربار اساتیدم استفاده کنم.
یاعلی
هنوز سایه ای انگار بر سر شهر است
هنوز حضرت خورشید با زمین قهر است
هنوز درد کسوفی که بدتر از زهر است
به کام ما و تمام خلایق دهر است
هنوز ابر بلا انتظار می بارد
به قلب مردم دل بیقرار می بارد
هنوز تشنه ی یک جرعه از یم کرمیم
چه کرده ایم – خدایا – که مستحقّ غمیم
خراب گشته و ویران شبیه ارگ بمیم
برای سجده مهیّا شدیم و بی صنمیم
برای وصل عزیزان هزینه باید داد
هر آنکه این نکند دودمان او بر باد
برآن شدیم که بر سایه اکتفا نکنیم
جهان نکرده وفا، رو به بی وفا نکنیم
زغیر دوست تمنّای هر شفا نکنیم
به گوش مدّعیان صحبت از صفا نکنیم
درخت عشق! چه می شد که بار می دادی؟
به چشم های خزانم بهار می دادی؟
جهان هر آنچه قشنگی به خویش دیده تویی
تویی که هرچه خدا عشق آفریده تویی
به شام بی سحر عاشقان سپیده تویی
شفای دیده ی یعقوب گل ندیده تویی
تویی تویی که خیالت قرار و تاب من است
نفس کشیدن در غیبتت عذاب من است
هنوز خنجر هجران عارضت تیز است
بلای دوریت انگار دردسر خیز است
هنوز ثانیه ها از غم تو لبریز است
زمان فتاده و در منجلاب پاییز است
شکایت از غم لب تشنگی چرا نکنیم؟
چرا شقایق گمگشته را صدا نکنیم؟
بیا دوباره جهان را پر از هیاهو کن
حیاط خانه ی دل را تو آب و جارو کن
بیا به تیر نگاهت شکار آهو کن
فراریان دودل را اسیر گیسو کن
بیا که خسته ام از بس نوشته ام «ای کاش»
بیا و قافیه ها را خودت بریز و بپاش...