نهادم پا به هر جمعی ندیدم مهربانی را
ز یک رنگی تهی دیدم سراسر زندگانی را
ترا گر اسم و رسمی باشد و زور و زری آن گاه
کنند آغاز در وصفت بسی شیرین زبانی را
شبت را روز خوانند ار به خواهی هم مست را زر
و گر حرفی زدی دارد لعاب آسمانی را
اگر شعری سرودی معنیش را خود نفهمیدی
به اوجت می رسانند ار که دارد نفع آنی را
بیا در صحن علیا بارگاه اختر هشتم
به بین رفتار کفتر ها ورسم میهمانی را
چه از چاهی چه از کاخی بیاید کفتری آن جا
به جا آرند در حقش وفا و میزبانی را
شنیدم گر که تعریفی زشاگردان خود گاهی
کجا تغییر دادم نمره های امتحانی را
اگر دیدم جوانی کار او با نمره ای گیر است
گشودم ره، به او آموختم درس جوانی را
پزشک قلب من باشد یکی زان گل بنان امروز
خداوندا عطایش کن تو عمر جاودانی را
خودش باشد مسکن چون بگیرد نبض دستم را
نریزد در حسابم گر (رها) پول کلانی را
تاریخ ارسال :
1391/3/19 در ساعت : 10:42:51
| تعداد مشاهده این شعر :
5578
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.