به یاد رفیق شفیقم مرحوم رمضانعلی گلدون
که زلال بودوخالص و یکپارچه شور و عشق و شیدایی

گلی زنسل شقایق
زآرمانِ بلند، آسمان برایش تنگ
هوای وصل چنانش که جان برایش تنگ
به بال های خلوص آنچنان تماشایی
که چون به اوج برآمدجهان برایش تنگ
زمان برای بلندِ صداقتش، کوتاه
زمین، حقیرِ نگاهش ازآن برایش تنگ
گلی زنسل شقایق زداغ مالامال
گلی که دایره ی بوستان برایش تنگ
نجیب وساده بدان سان که آب وآیینه
به باغِ حُسن،دل ارغوان برایش تنگ
گزید مدرسه ی عشق وشاعری آموخت
که غیر از این همه جا آشیان برایش تنگ
ز راستان وشهیدان چنان غزل پرداخت
که درچمن، دل سروِچمان، برایش تنگ
بهاربود وگل افشاند و برگ و بار افکند
اگرچه بود دریغا،زمان برایش تنگ
نفس نفس، غزلِ درد می سرود از عشق
که هرنفس، قفسِ استخوان برایش تنگ
نرفته است که یادش نشسته برجان است
نمی رودکه دل دوستان برایش تنگ
خوش است خاطر" میبد"زباده ی گلدون
از اوکه خاطرِ رطلِ گران برایش تنگ
پریش گفت زگلدون، غزل کویر و هنوز
دلِ پریشِ غزل هایمان برایش تنگ
خداش چید و به بوی بهار او بالید
که ناز بود ودلِ باغبان برایش تنگ
میبد:از شهرستانهای استان یزد وزادگاه مرحوم گلدون
محمدی (کویر)