تمام ابر ترس میشود... (سهیل ساسان)
من از عاشق شدن بی بوسه های یار میترسم
من از عشقی که باشد آخرش دیوار میترسم
همین امروز با دل میکنم عهدی که بعد از این
هم از دلدادگانِ کوچه و بازار میترسم
تو هم مانند من یک لحظه عاشق شو تصور کن
که از بودن درون قلب بی مقدار میترسم
نمیدانم کجای مشق ها را خط خطی کردم
که تا این حد از این شبهای کور و تار میترسم
تو از شرمی که در چشمان من پیداست میفهمی
که حتی از حروف واژه ی دیدار میترسم
به پاکی نگاه عشق دارم اعتماد اما
هر از گاهی هم از چشم خیانت بار میترسم
نشانی نیست از فرهاد و شیرین،لیلی و مجنون
من از این عشق های بی کس و بی کار میترسم
صدایت میکنم شاید طلوع قلب من باشی
منی که سالها از مردم بیدار میترسم
من از عاشق شدن بی بوسه های یار میترسم
از عشقی که نگردد روز و شب تکرار میترسم
سهیل ساسان
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/24 در ساعت : 12:1:17
| تعداد مشاهده این شعر :
924
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.