شعر گفتن سخت است و آئینی اش سخت تر...چرا که حرمت دارد! اینکه برای ائمه شعر بگویی آنهم شعر خوب حتما سعادتی می خواهد و قلمی که در دست اساتید به رقص می آید نه در دست من.../اما به هر حال همیشه سعی ام بر این بوده تا در حد توانم تلاش کنم برای خوب سرودن...امشب اما غزلی را در اوج دستپاچگی و بدترین شرایط روحی سرودم که شرمنده ی آقایم امام موسی بن جعفر شدم....اما حیفم آمد همان را هم ننویسم و هیچ عرض ارادتی نکنم ...پس با پوزش از همه ی دوستان همان غزل را اینجا میگذارم......
کبوترانه به سوی تو می پرم امشب
هوای عشق تو افتاده در سرم امشب
ندیده ام حرم ات را ...به خواب هم حتی...
به بزم عاشقی ات ره نمی برم امشب
ولی تو حضرت باب الحوائجی ای ماه!
نمیشود ز تو اینگونه بگذرم امشب
مرا به روضه ی ماه رجب بخوان آقا
بکن ز مرثیه هایت معطرم امشب
به کظم غیظ تو سوگند ! من پر از دردم
بگو چگونه به رویت نیاورم امشب
به زائران تو حتی......../چقدر بی رحمند
به فکر آن همه گلهای پرپرم امشب
به رنگ شعر من آقا نگاه کن...! انگار...
...که سرخ تر شده اوراق دفترم امشب
هوای هیچ کسی در سرم نمی گنجد
که من هوایی ِ موسی بن جعفرم امشب
تاریخ ارسال :
1391/3/25 در ساعت : 17:1:7
| تعداد مشاهده این شعر :
1588
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.