تو را من چشم در راهم *
تو را من چشم در راهم !
همه روزان !
و تو اي « مرد » ! ، رخ بنماي !
كه نامردي سراسر گشته حاكم ؛
ظلم و جور و دزدي و غارتگري دائم !
نمیدانی ؟!
تو را من چشم در راهم...
............
*
كدامين پرتوي حسنت در اين دنيا است ؟
كدامين گفته ات اندیشه ی کردار ؟!
کدامین گفته ی آباء تو در کار ؟!
چه رفتاري ؟ چه كرداري ؟!
فقط نامت بنر ها را كند تزئين
بسا عیش و طربهای دوصد رنگین
تبذٌل ها ، تجٌمل ها...ی بس سنگین
تآمل را : توسٌل هاي آهنگين !!!
......
تو ميداني چرا ؟
چون كه
فقط اسمت « مناصب » را كند همگين...
...
تحمٌل كي كند مفلس ؟!
تحمٌل كي كند مسكين ؟!!!:
" فقط اسمت مناصب را كند همگين "؛
تو ميداني ؟!...
بيا ! اي منجي موعود !
*
تو ميداني كه اين غارتگران جان و مال و خسرو وشيرين
چه سفٌاك اند ، از نسل مغول ، تيمور ، غلزائي ، سپس چرچيل ؛
آن روباه پير بي صفت ، امٌا خود چنگيز !،
كه آورد اين سراسر بوم ما را زير آن مهميز !
لگد كوبان !
كه قبر جدٌمن گشته است دست آويز !
بيا ! ، برخيز !
بيا ! ، برخيز !
بيا ! اي منجي موعود ؛
تو را من چشم در راهم !...
*
تو را من چشم در راهم ،
همه روزان
و تو اي « مرد » ! رخ بنماي !
رخ بنماي ...
كه چشمم فرش پاي تو !
كه چشمم فرش پاي تو !.
* وام گرفته شده از نيما يوشيح
« خوشم آمد » را برای بنده ی شرمنده مگذارید ! که خسر الدنیا والآخره خواهید شد...
انتقادات سازنده تان را به عصاره ی جان خریدار خواهم بود ، که جز این متاعی که قابل
آن یاران بزرگوار باشد ندارم ؛ و به قول مشهور : « چه کند بی نوا همین دارد».