" ن وَالقَلم وَ ما یَسطُرُون"
تقدیم به منتظرالزیدی؛ خبرنگار عراقی
صفحهی روزنامه کوچک بود، گفته بودند مختصر بنویس
گفته بودند اگر که شد آری، گفته بودند؛" اگر... ، اگر... ، بنویس!"
این اگرها تو را به خود آورد، فکر کردی نمیشود اینطور
فکر کردی که سهم تو این نیست،فکر کردی که"... بیشتر بنویس!"
*
با تو همراهم آشنای غریب، بنویس از هرآنچه میخواهی
از هرآنچه تو را به درد آورد، از غم قلب دربه در بنویس!
در سراشیب خستهی تردید، کفشهایت فراز باور شد
باز هم طرح دیگری انداز، بازهم بازهم خبر بنویس!
گرچه از بام، تشت افتاد و فصل پس رفتن نقاب رسید
عدّهای همچنان در آخور خویش... از تب گوشهای کر بنویس!
وَالقلم... را بخوان و باور کن، فصل سوگند آیهها گل کرد
قلمت را بگیر در دستت، از خبرهای پرثمر بنویس!
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:22:17
| تعداد مشاهده این شعر :
827
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.