ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شعر باید به قلمرو شعور بازگردد

    قرن بیستم با تاجیکان از اول سر سازگاری نداشت. قرنی که از نظر تحولات زهنی و فکری و باروری معرفتی از بی حاصل ترین اعصاری است که تاجیکان در مسیر تاریخ پشت سر کرده اند. این در حالی است که برای برخی از افراد ظاهربین شاید این گونه نتیجه گیری اصلا قابل قبول نباشد. اما به نظر نگارنده صدماتی که در قرن بیستم به ملت تاجیک وارد شد شاید با همه آن مصیبت های که در طول قرون گزشته از سر گذرانده ایم کاری تر و زیان بار تر باشد. اگر در گزشته ما از نظر فزیکی مورد حمله، شکنجه و کشتار بیگانگان قرار داشتیم در قرن بیست به علاده همه این مصیبت ها هویت ملی و دینی و فرهنگی خود را نیز تقریبا از دست داده و با گزشته تاریخی و تمدنی خویش قطع رابطه کردیم.       تحولات سیاسی دهه 90 میلادی قرن بیست بیشک تاثیر چشم گیری بر ادبیات معاصر تاجیک بر جای گزاشت. قبل از همه برای جامه ادیبان تاجیک آزادی عمل و آزادی اندیشه ارزش مهمی محسوب می شد. به قول پرفسور ارژ بیچکا « دیگر موقعیت انحصاری حزب کمونست در این کشور لغو گردید و آزادی فردی شهروندان و مطبوعات برقرار گردید. اینک شاعران، نوسندگان، منتقدان ادبی و تاریخ نگاران ادبیات نیز می توانند به آزادی اظهار نظر کنند. برخی از آنان دوران هفتاد ساله شورای کشور را موضوع بررسی انتقادی خود قرار دادند.» [1]

   اسکندر ختلانی شاعر نوگرا و آزاداندیش که در سر آرزوی استقلال کشور را می پرورید در شعر " ترانه مرد غریب" در سال 1990 این گونه اظهار نظر می کند:

 

در این دولت که ما دولت نداریم،

وطن بازیچه دست دیگر هاست.

من آن دردم که درمانی ندارد

من آن مردم که بیدار است و تنهاست...

 

   ویژگی دیگر این دهه اجازه فعالیت احزاب و سازمان های سیاسی و فرهنگی دموکراتیک در برابر حزب کمونست بود. احزاب و سازمان های تازه تاسیس با راهندازی روزنامه ها  دست به  اشاعه جهانبینی و دیدگاه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود در جامعه زدند. محافل جدید سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در کشور در حال شکل گرفتن بود. بسیاری از ادیبان تاجیک که قبلا عضو حزب حاکم کمونست بودند به صفت اعتراض از صفوف این حزب خارج شدند. در آن ایام روان شاد لایق اعلام کرد

 

شما واماندگان کیش لنین

روید از پیش من بر پیش لنین !

 

  یا خود شاعره تاجیک گلبهار دختر شاعر نوگرای تاجیک غفار میرزا علت رو گردانیدن خود از حزب کمونست را چنین بیان می کند: « برای اینکه حزب سیاست نادرست را پیش گرفته است، برای آنکه غم خلق را نمی خورد، برای آنکه مملکت را به بحران سیاسی و اقتصادی گرفتار نمود، برای آنکه به ما دروغ گفتن را آموخت، آری آری هم خود دروغ می گفت و هم مارا مجبور می کردند دروغ بگویم، سفید را سیاه، سیاه را سفید ببینیم و نهایت برای آنکه حزب کمونست ادبیات مرا به ادبیات صرف درباری تبدیل کرد.» [2]

     بانو گلرخسار در آن زمان اعتراض خود را به سیاست های خودکامه حزب کمونست در شعر " در خیابان به نام لنین" این گونه بیان می کند:

 

برف تر

دیده تر

خون جگر

در خیابان به نام لنین

 

گوش کر

فتنه و شر

تیر و سپر

همه در حفظ مرام لنین

 

زوزه تیر سلام مرگ است

" واعلیکم" به سلام لنین

 

میسه سرخ دهد از دل سنگ

سرخ سرخ است نظام لنین

تشنگان عرضه به لب جان دادند

کیست سیراب ز جام لنین ؟

به سر توده نشد چتر امان

بیرق سرخ ز بام لنین

در خیابان به نام لنین

در خیابان به نام لنین [3]

 

    در این دوره مسئله ضرر ها و پیامد های اجباری حزبیت ادبیات و ادیبان در دوران شوروی مطرح و بحث های داغی در مطبوعات و رسانه ها شروع شد. تحت تاثیر اوضاع جدید و فشار افکار عمومی اتفاق نوسندگان تاجیکستان در جلسه خود از 4 سپتامبر 1991 فعالیت احزاب سیاسی در چهارچوبه این اتحادیه را ممنوع اعلام کرد. « عضو اتفاق ممنوع کردن نیرو های حزبی را از اتفاق نوسندگان از این رو مهم می دانند که بدین ترتیب کدخدامنیشی روانی و تبعیت بردوار دامنگیر اعضا نشود.» [4]

    این در حالی بود که 167 ادیب حاضر در انجمن دهم اتفاق نوسدنگان تاجیکستان که در تاریخ 27- 30 مارس 1991 در شهر دوشنبه برگزار گردید، 98 نفرشان عضو حزب کمونست بودند. به همین ترتیب معیار زیباشناسی آثار ادبی که در گزشته بر "شکل و محتوای سوسیالستی" و " اخلاق نو یا کمونستی" مبتنی بود اعتبار خود را از دست داد اگر چه هیج معیار مشخص و ثابتی جایگزین آن نشد اما به هر حال آثار ادبی دیگر بر اساس ارزش های ایدیولوژی ارزیابی نمی شدند.

   توجه به الفبای نیاگان از دیگر ویژگی های آغاز دهه نود در تاجیکستان بود. برای اولین بار این الفبا به طور چشمگیر در برنامه آموزشی مکاتب همگانی قرار می گیرد. مردم داوطلبانه در دوره های آموزشی الفبای نیاگان ثبت نام و شرکت می کنند. همچونین در این دوره توجه به اثار ادبیات کلاسیک و ادبیات معاصر همزبانان افزایش  بی سابقه داشت. در این ایام بحث و ستیز پیرامون اعتقادات دینی، خط، مسائل و مشکلات زبان، احزاب سیاسی، گزشته شورای، وضعیت تاجیکان قبل و بعد از انقلاب اکتبر، بازگشت به هویت و تقویت خودشناسی ملی و ارتباط با همزبانان به طور گسترده در محافل و مطبوعات رسانه ها مطرح می شد. با توجه به دیگرگونی های تازه ارژ بیچکا در باره این دوره می نوسد: « آغاز دهه نود میلادی را به روشنی می توان دوره دیگرگونی بزرگ در فرهنگ زبان و به طور کلی در ادبیات به شمار آورد.» [5]

   این همه تحول شگرف و ناگهانی بدون شک در تشکل ادبیات معاصر تاجیک بی تاثیر نبود. آغاز دهه نود و دوران استقلال چند پدیده مهم و بنیادی را نیز به جامعه فرهنگی تاجیک به ارموغان آورد:

 

1. فضای باز

2. آزادی اندیشه و عمل

3. گسترش حوزه جغرافایای موضوعی شعر

4. نگاه غیر ایدیولوژیک به زندگی و جهان بیرون

5. امکان برقراری روابط با همزبانان و کلا ادبیات جهان

6. امکان انتخاب  موضوع دلخواه

7. رهای از چهارچوبه های تحمیلی ادبی و دستورات حزبی

8. از بین رفتن سانسور عقیدتی و ادبی

 

    می توان پدیده های دیگر ی را نیز به این فهرست اضافه کرد اما برشمردن آنها از محدوده بحث ما خارج است. اما این دوره طلای در فضای تاجیکستان زیاد طول نکشید. تنها حدود دو سال همچنین شرایطی در محیط کشور حاکم بود تا اینکه جنگ داخلی متآسفانه شروع گردید و اوضاع بلکل تغیر  کرد.

  حال در چنین وضعیتی ما به استقلال دست یافتیم، مهمانی که هیج کس در انتظارش نبود. پرتو نور این آزادی چنان چشم ما بردگان خوگرفته با فرمان پذیری و اطاعت را تاریک کرد که از شدت فشار آن گریبان یکدیگر را دریدیم و دشنه را در سینه خویش فرو بردیم. در همان یام نگارنده این سطور این ابیت را  که مناسب حال ما بود سروده بود:

 

چه گویم به این ملت رنجدیده

که از روزنش روشنای درامد

ولی چشم اورا چنان ساخت تاریک

که راه برون رفتنش را ندانست

هنوزم اسیر است بیجاره تاجیک.

 

   استقلال زمانی سراغمان آمد که از نظر سیاسی کمتر کسی منتظرش بود و هنوز هم با گزشت هژده سال بسیاری ها با چشم شک و شبه به آن می نگرند. گویا او خود را به ما تحمیل کرده است. بار استقلال بر دوش ما سنگینی می کند. از این رو چهره استقلال در ادبیات امروز مخدوش و ناروشن است. استقلال با فضای بازی که در بتن خود دارد مارا در معرض امتحان سختی قرار  داد. شناخت این فضای بی کران نیازمند دید فراخ و عمیقی است که متآسفانه ما از این نعمت محروم بودیم.

   اگر کسی بخواهد قدرت آفرینندگی و نیروی خلاق یک ملت را بشناسد باید به شعر آن ملت رجوع کند زیرا شعر آینه انعکاس توانای زهن بشر است. از این جاست که مردم در تمام جوامع بشری از آغار تاریخ تا کنون به شاعران ارادت خاصی داشته اند. توجه ویژه آدمیان به شعرا در زمینه پوچ و خالی به وجود نیامده است بلکه این امر مسبوق به سابقه قدیم است. « شاعران بینا به اوضاع عصر و ملتی که در بین آنها ظهور می کردند در اعصار اولیه جهان، در شمار قانون گزاران و یا پیشگویان خوانده می شدند. شاعر در اصل این دو صفت را در خود ترکیب و تلفیق می کند زیرا وی نه فقط حال را چنانکه هست عمیقا می بیند و آن قوانینی را که اشیا حاضر بر طبق آنها باید منظم شوند کشف می کند بلکه آینده را در حال مشاهده می کند و افکارش بزر های گل و میوه دیر آینده ترین زمان هاست.» [6]

    حکیمان در گزشته دور شعر را به عنوان سرچشمه معرفت و محرک بیدار کننده زهن و فکر بشر می دانستند. « شعر با دریافت هزاران ترکیب از اندیشه ها درک نشده، فکر را بیدار می کند و وسعت می بخشد. شعر از زیبای نهانی جهان پرده بر می گیرد.» [7]

    یکی از عناصر مهم در شعر تخیل است و شاعر با تقویت تخیل در امر تربیت اخلاقی بشر کمک می کند. « شعر با تقویت تخیل دارای تاثیر اخلاقی است و تخیل هم به نوبه خود عضو طبیعت اخلاقی انسان است زیرا همدلی را که بزرگترین وسیله اخلاق است می پرورد. شاعر با تقویت تخیل به تحقق خیر اخلاقی مدد می کند.» [8]

    عنصور دیگر و مهم در شعر زبان است. زبان نه تنها در شعر بلکه در همه انواع هنری رکن اساسی و کلیدی می باشد. زبان صورت معنا و سیرت ادبیات است. اما زبان شعر با زبان دیگر انواع ادبی کاملا فرق می کند. کلمات و عباره ها در ساختار شعر کار خارق العاده انجام می دهند. از این رو، زبان شعر قدسی و آسمانی است، معمولی نیست. اما زبان شعر در دوران شوروی  بر اثر سیاست های حساب شده و هدفمند آن دولت خار و ذلیل شد و به دنبال آن شعر نیز مقام و جایگاه خود را از دست داد. چنین بود که  پرفسور خدای شریف به شاعران جوان توسیه می کند که برای خلق آثار ماندگار شاعر و نوسنده قبل از همه باید به زبان و مقام سخن و سخنوری توجه و آگاهی داشته باشند. به گفته وی: « مهمترین رکن هنرادبی زبان و سخن است که از واژه ها، ترکیب و جمله عبارت است. این زبان فارسی یا تاجیکی تاریخ هزارساله و از آن بیشتر دارد. وقتی در زبانی کتاب می نوسند وی زبان علمی و فرهنگی است و زبان ما هزار و صد سال فبل از این در عهد رودکی فرهنگی شده بود. شاعر باید هم زبان بازمانده زمان خاضره را بداند و هم هر چه در قعر عصر ها مانده است. این را مدنیت سخنوری ملی تقاضا می کند و از آن راه گریز نیست مگر اینکه از جاده شاعری نیز فرار کرده باشی.» [9]

    شاید در حدود فرهنگ خلق خود باید زندگی کند و وسعت هزارساله زبان بایگری و غناوت دانش و معرفت ملت است و از آن روی تافتن چنانکه در زمان شوروی روی داد به پست روی فرهنگی گوشناشنیدی آورده می رساند.

   شاعر کسی است که به عالم رویا و آرزو های بشری توسط شعر صورت هستی می بخشد. به گفته سدنی شاعر انگلسی: « در حقیقت افتخار شعر در این است که تنها هنری است که تقلید نمی کند بلکه می آفریند. حال آنکه ادوات هنر های دیگر در عالم خارج مستقل از هنرمند وجود دارند و موضع آنها در عالم خارج تاثیر آنها را به عنوان وسایل بیان بنیش تخیلی محدود می سازد. شاعر مظاهر صرف واقعیت را تقلید نمی کند بلکه واقعیت پوشیده در ورای آنهارا تقلید می نماید. شاعر حقیقتا یک آفریننده است و همین صفت وی را از کسانی که در هنر ها و علوم دیگر ممارست می ورزند متمایز می سازد. جهانی که شاعر ابداع می کند بهتر از دنیای واقعی است. فقط شاعر است که با قوه ابداع خود می تواند چیزی برتر از طبعیت به وجود آورد. در آثار شاعران گل ها خوشبوتر از گل های باغ های واقعی هستند.» [10]

     در زمان صنعتی شدن اروپا برخی هنگامه طلبان مدعی شدند که دوران شعر به پایان رسیده است. این گروه تصور می کردند که با صنعتی شدن جهان به مدینه مطلوب خود دست می یابند و ماشینسم نیاز های فرهنگی، روحی و روانی آنهارا نیز براورده خواهد کرد. حال با گزشت بیش از یک قرن از دوران صنعتی شدن جهان همه دریافتند که برعکس این روند منجر به افزایش مشکلات روحی و روانی بشر شده است. ماشینسم هرگز نمی تواند جایگزین فرهنگ شود بلکه پیامد آن برای بشر ستیز و فقر فرهنگی نیز بوده است. این سخن بدان معنا نیست که بنده مخالف صنعتی شدن جهان هستم بلکه معتقیدم برای رسیدن به جامعه بشری مطلوب تحت هر شرایطی اصالت فرهنگ باید حفظ شود زیرا ماشینسم به هیج وجه نمی تواند جیگزین اصالت فرهنگی بشر باشد. ماشینسم تنها یک ابزار است. م. آرنولد در این زمینه فرموده است: « کسی که در راه حصول حلاوت و نور می کشد راه حکومت خرد و اراده الاهی را می پوید. کسی که برای توسعه ماشین آلات سعی می کند و کسی که در خدمت نفرت گام بر می دارد فقط در راه ایجاد تشطط و پریشانی کار می کند. هدف فرهنگ چیزی ماورای ماشینسم است. فرهنگ از نفرت بیزار است، فرهنگ شوق بزرگی دارد که شوق حلاوت و نور است. فرهنگ فقط وقتی خرسند می شود که همه ما به مرحله کمال برسیم و می داند که حلاوت و نور در بین ایده ی قلیل ناقص خواهد ماند مگر زمانی فرا رسد که توده های ناپوخته و گرفتار ظلمت جهل در جامعه بشری تحت تاثیر این دو واقع شوند.

      استفاده از فرهنگ است که با معیار های معنوی خود در باره کمال به ما کمک می کند تا ثروت را به منزله وسیله ی به شمار آوریم و نه اینکه فقط به لفظ بگویم. اگر فرهنگ این تاثیر تذهیبی را در افکار ما نداشت همه دنیا و حال و آینده آن ناگزیر بایستی به مردم کم فرهنگ تعلق می داشت. اشخاصی که سخت معتقدند که عظمت و رفاه مارا ثروت فراوان ما تامین می کنند درست همان مردمی هستند که ما آنان را کم فرهنگ می نامیم. » [11]

     بدون شک جامعه ما به دلایل مختلف در دوران استقلالیت با فقر شدید فرهنگی رو به رو شده است. نقش شعر تنها هنری که از آغاز تاریخ تا کنون مردم ما به آن علاقه بی حد و حسر داشتند کمرنگ به نظر می رسد. کار به جای رسیده است که امروز متآسفانه شعر تاجیک نمی تواند حتی دو شاعر را سرجمع کند تا از خواندن شعر یکدیگر لذت برند زیرا مطمئن هستند که از این مصاحبت هیج سودی برای خود آنان وجود ندارد، چرا ؟ چه عوامیلی بایث شده که ملت فرهنگ دوست تاجیک امروز در چنین وضع اسفباری قرار بگیرد. البته به این سوال تا جای در باب های گزشته پاسخ داده شده است اما برخی عوامل جدید نیز در دوران استقلال به عوامل گزشته اضافه شده است.

     بزرگ ترین خدمت استقلال برای ادبیات و فرهنگ تاجیک این بود که آنرا از بردگی نجات داد و به آزادی رساند. دیگر هیج مانعه ی پیشاروی نوسندگان تاجیک از نظر سیاسی و ایددیولوژی وجود ندارد. هیج کس برای آفریدن آثار ادبی به کسی دستور و بخش نامه صادر نمی کند و هیج آفریننده ی برای آفریدن آثار خود در موضوع خاصی تحت فشار قرار ندارد. به قول پرفسور خدای شریف:« یک چیز در حد عقل برای کمال یافتن شخصیت  در عین زمان مساعدت دارد؛ نبود فشار ادییولوژی و آزادی اندیشه.» [12]

      اما با این وجود شاعران تاجیک هنوز با مشکلات سلف خود گرفتار هستند زیرا نسل زمان استقلال از زیر زمین نمی روید بلکه همان افرادی هستند که در دوران شوروی به کمال رسیده اند. این نسل دارای ظرفیت و امکانات ادبی محدود هستند. دوم، زهن آنان با همان شیوه هی ساده و دستوری زمان شوروی خو گرفته است و نگاهشان به ادبیات همچونان ایدیولوژیک باقی مانده. به قول علی اصغر شعردوست:« اگرچه سالهاست شاعران تاجیک به اعتقادات کمونستی پشت پا زده اند و در جستجوی هویت ملی، دینی و فرهنگی خود هستند اما فقط تغیر دید و زهنیت سیاسی کافی نیست. چه آنچه سالیان دراز بر مردم تاجیکستان حاکمیت داشت نه فقط یک حکومت بلکه بالاتر از آن "یک نظام فکری" بود. در این نظام فکری مسئله آفرینش از یک نظرگاه- ماتریالستی تحلیل و تفسیر می شد.» [13]

    به عبارت دیگر جهانبینی شکلگرفته آنها در زمان شوروی همچونان از بزرگ ترین موانع در راه ایجادی آنان محسوب می شود. بنابرین نسل دوران شوروی در زمان استقلال با بحران خودسانسوری گرفتار هستند. هرچند که بت لنین از خیابان ها برداشته شد اما زهن ها هنوز مالامال بت است. حالا که لنین نیست، رهبران کشور، وزیران، مدیران کارخانه ها و افراد ثروت مند وجود دارند. بر طبق عادت انها می توانند این خالیگاه را پر کنند. به قول شاعر سیاوش فضای استقلال بی کران است اما بال پریدن کراست؟

 

فضای باز به رویم گشوده اند ولی

کم از قفس نبود خستگی بال و پرم

به این صباح دروغینم اعتمادی نیست

بدم ز دیده من ، ای سپیده سحرم.

   مشکل سوم شاعران تاجیک در دوران استقلال کمبود پشتیوانه قوی معنوی است. اینها نسلی هستند که در مکاتب شوروی تحصیل کرده اند و برنامه آموزشی آنها فاقد ارزش های بود که یک ایجادکار باید انهارا در کلبار خود داشته باشد. سرچشمه معنوی ملت ها دین، تاریخ و میراث گزشته آنها محسوب می شود که متآسفانه در دوران شوروی آموزش این منابع برای تاجیک ها خیلی محدود بود. ماسیو آرنولد شاعر انگلسی نقش دین را در تقویت فرهنگ بخصوص شعر خیلی مهم ارزیابی کرده است: « من دین را در تجلی فطرت انسانی مهمتر از شعر دانسته ام زیرا در حصول کمال با میزانی وسیع تر از شعر عمل می کند و در جماعت بزرگ تری تاثیر دارد. اندیشه زیبای و طبیعت انسانی که از جمیعی جهات خود کامل باشد یعنی فکر حاکم بر شعر نیز اندیشه ی حقیقی و بسیار پر ارزش است هرچند که توفیق آن هنوز به پایه ی اندیشه غلبه بر خطا های بدیهی طبیعت حیوانی ما و اندیشه طبیعت انسانی ی که از جنبه اخلاقی کامل باشد- و آن اندیشه شعر با اندیشه دینی اخلاص نیرومند تواعم شود تا اندیشه شعر را دیگرگون سازد...» [14]

    از سوی دیگر مشکل خط آنان را از نعمت دسترسی به آثار گرانبهای گزشته و ادبیات معاصر فارسی محروم کرده است. بنابرین با توجه به امکانات و ظرفیت محدود ادبی و ضعف پشتیوانه فرهنگی و معنوی، ادبیات تاجیک تا هنوز نتوانسته است پاسخگوی نیاز های امروز جامعه باشد. این نکته را باید اعتراف کنیم که ادبیات تاجیک در دوران شوروی و بعد آن در تربیه اخلاقی و فرهنگی مخاطب خویش موفق نبوده است. در حالی که مردم تاجیک تا دوران شوروی به شدت تحت تاثیر ادبیات و هنر ادبی قرار داشتند و حتی ادبیات را از اعتقادات دینی خود جدا نمی دانستند. ادبیات در طول تاریخ مکمل اعتقادات دینی مردم ما بود. متآسفانه مردم تاجیک در دوران شوروی نسبت به ادبیات خود بی اعتقاد شد. ناتوانی این ادبیات در تربیت اخلاقی و فرهنگی جامعه در دوران جنگ داخلی آشکارا به نمایش گزاشته شد. نسل بی هویتی که در دهه 1990 دست به خودکشی زد نتیجه انسان تربیت کرده همین ادبیات بود. منقد تاجیک خدای شریف نیز به این نکته قبلا اشاره کرده است. وی می نوسد: « قهرمان آرمانی زمان شوروی شخصیت مبارز بهر مقصد و غایه های کمونسم بود. این ادبیات در حقیقت سیمای کسی مبارز و پرخاشجوی را تربیه می داد و تمام افراد و اقوام بشر را به خودی و بیگانه تقسیم می کرد. فکر می کنم که حوادث تاجیکستان تا جای از دست آورد های ادبیات و دستگاه ترغیباتی شوروی بهره برداشته است.» [15]

    در یک کلام، ما در زمان استقلال وارد فضای شدیم که با کمبود آکسیژن مواجه بود. نقش ادبیات در تربیت اخلاقی و هدایت بشر به سوی کمال انسانی تنها خاص ادبیات فارسی و یا اسلامی نیست بلکه محققان دیگر ملت ها و ادیان جهانی به این نکته تاکد کرده اند. « ابتکارات شاعر معثیر تر از گزارش واقعی معرخ است چرا که جهان مطلوب شاعر چیز هارا چنانکه شایسته باشد نشان می دهد نه چنانکه هست و به این ترتیب خواننده را بیشتر به کار های بافضیلت رهبری می کند. شاعر نه فقط از لحاظ توانایش در خلق سرمشق کامل بلکه از نظر توانایش در برانگیختن خواننده به پیروی از آن سرمشق بر فیلسوف نیز تفوق دارد. »[16]

     پیامد آفات نامبرشده این بوده که ادبیات در دوران استقلال همچونان با بی رمقی تمام و بدون داشتن سمت و سوی مشخص موجودیت خود را ادامه می دهد. این وضعیت ادیبان مارا به مقلدان بی هدف تبدیل کرده است.تقلید گرای در دو شکل در ادبیات تاجیک جای پای خود را باز کرده است.

1. تقلید به روش های ادبی گزشتگان

2. تقلید به شیوه های ادبی معاصر بدون شناخت و زمینه تشکل شیوه های تازه

 

     از این رو، تفاوت میان شعر دوران شوروی و زمان استقلال در تاجیکستان تنها در تنوع موضوع و فضای خلق آثار به نظر می رسد. بدین معنی که شاعر دوران استقلال در مورد انتخاب موضوع و چگونگی کیفیت خلق آثار ادبی هیج گونه محدودیت جانبی ندارد.

    بحران ادبیات در دوران استقلال نه تنها فروکش نکرد بلکه عمیق تر می شود. نسل جوان ادیبان دوران استقلال با مشکلات بیشتری رو در رو هستند. آنان با توجه به حوادث جنگ داخلی و پیامد های اقتصادی و اجتماعی آن در تنگنای بیشتر فقر فرهنگی قرار گرفته اند. اگر پناهگاه اکثر ایجادکاران تاجیک رو آوردن به سایه سنگین گزشتگان باشد، شیوه برخی دیگر گرایش به  مکتب های ادبی معاصر می باشد. گروه اول در برابر آثار گرانبهای گزشتگان بعید است که بتوانند از خود چهره مستقلی به نمایش بگزارند و گروه دوم که بدون وجود زمینه واقعی در جامعه تاجیک دست به تقلید مکاتب ادبی معاصر می زنند، به دلیل نبود شناخت کامل و سلیقه هنری مشکل است که برای خود مخاطب پیدا کنند. اما در این میان استثناعاتی وجود دارد که مارا به آینده امیدوار خواهد کرد. در هر دوره ی افراد خارق العاده و خلاقی وجود دارد که با استفاده از توانای ها ی فوق العاده خویش خلاع های موجود در فرهنگ و ادبیات را پر می کنند و راه رسیدن به کمال مطلوب را برای دیگران هموار می سازند. انها افرادی هستند که با سعی و تلاش شخصی و پرورش استعداد فطری و خدادادی خویش فاصله هارا به هم نزدیک می کنند.

      برای شاعر دوران استقلال محدودیت انتخاب موضوع، سانسور عقیده و فشار سیاسی وجود ندارد با این وصف چرا ادیبان ما تا کنون نتوانسته اند آثار مطلوب و قابل توجه بیافرینند؟ فکر می کنم به این سوال پیشتر پاسخ داده یم. خدای شریف دانشمند ارجمند تاجیک برای رسیدن به این هدف ارزشمند به شاعران جوان چنین توصیه می دهد: « سرچشمه های اصلی آموختن و دانستن تمام تعلیمات دینی، اجتماعی، فلسفی، عرفانی، اخلاقی، اخبار تاریخی، روایتی، اساطیری، عرفی، مردمی، ادبی، حکمت عملی و نظری و مانند  انرا باید آموخت. ادیب هر ملتی وارث و دوام دهنده تمدن خلق خود است، اگر از این تمدن تا جای که وارث گفته می شده باشد، آگاهی نیابد حق وراثت پیدا نمی کنید و در فضیلت و فرهنگ از نماینده خلق های که دیروز صاحب خط و الفبا شده اند، کم فرق می کنید. این عیب برای شاعر و ننگ برای ملت است.» [17]

      در دوران استقلال نیزهمچون گزشته شعر با مشکل بی انسجامی، ضعف بلاغت و لطافت سخن، برخورد سطحی و ساده با اشیا، کمبود بایگانی لغوی، لطمه های بیانی و معنی آفرینی تازه رو به رو است. در برخی موارد حتی شعر این دوره از نظر محتوا و شکل از شعر دوران  "جنبش بیداری "  هم در سطح پاین تر قرار می گیرد. مجیب مهرداد محقق شعر معاصر تاجیک در افغانستان، مرحله بازگشت شعرای تاجیکستان به سوی غزل و مثنوی را در مقایسه با شاعران دوره بازگشت ایران و افغانستان، یک عفبگرد ارزیابی می کند. به گفته مجیب مهرداد: «شعر جوان تاجیکستان این بازگشت را در بسا موارد به تمامی انجام داد و یک بار دیگر در دام شعر کلاسیک گرفتار آمد. حتی گاهی شعر های نسل اول شعر نو تاجیکستان از شعر جوان تاجیکستان نوتر و پربارتر است. نگاه صمیمی و طبیعت گرای شعر های بازار و مومن قناعت با بهره گیری از ایماژ های روسی، و اسلوب شاعران بزرگ آن سرزمین میراثی است که نمی توان از کنار آن به آسانی گزشت. به تعقیب آن ها این میراث در شعر گلرخسار و اسکر حکیم و دیگران ادامه می یابد. ولی شعر جوان تاجیکستان به خصوص در قالب فزل، دیگر از این میراث به دور می افتد و مبهوت خط و خال معشوق به شیوه حافظ و سعدی و خواجو می شود. اگر یک قضاوت عمومی داشته باشیم شعر جوان تاجیکستان به جز مواردی اندک یک عقب گرد است.» [18]

      از سوی دیگر سکوت طولانی نقد ادبی و برخورد سلیقه ی و انفعالی منقدان با پدیده های جدید زمینه را برای گسترش بی بند و باری در ادبیات بخصوص در بخش شعر فراهم کرد. در واقع نقد ادبی نیز مثل دیگر بخش های جامعه ما در دوران استقلال با بحران رو به رو شد. فرو ریختن ملاک و معیار های ایدیولوژی ارزیابی آثار ادبی که در زمان شوروی حاکم بود، منقیدان را سرخورده و خلع سلاه کرد. آنها که با روش ساده نقد ایدیولوژیک آثار ادبی عادت کرده بودند حال نمی دانستند با چه معیار و موازینی آثار هنری جدید را ارزیابی و ادبیات را به کدام سمت و سو هدایت کنند.

      امروز در جامعه تاجیک یک نوع احساس بی اعتنای به فرهنگ و اهالی فرهنگ مشاهده می شود. نودولتان و نوکیسه ها ثروت خود را صرف تجملگرای، مراسم های پرخرج و ساختن کاخ های مجلل می کنند. طبقه سرمیایدار نوبرامد فرهنگ و فرهنگیان را با چشم کم می بینند و حتی به آنها نگاهی تمسخور آمیز دارند. این دید گاه خانومانسوز متآسفانه به شدت زهن نسل جوان را تحت تاثیر قرار داده است. پدیده زراندوزی و تجملگرای از راه های نامشروع در حال تبدیل شدن به یک فرهنگ سراسری است. نوجوانان ما تنها یک آرزو دارند که هر چه زود تر مکتب تحصیلات همگانی را ختم کنند و برای امرار معاش و تامین نیازمندی های خود و خانواده های خویش به روسیه مهاجرت کنند. هنوز با گزشت 18 سال از استقلال کشور هیج گونه تفکر سازنده ی به عنوان خط مش حاکم در جامعه ما شکل نگرفته است. وجود این خالیگاه بایث شده است که تفکر فیودالی همدست با دهری گری در نقاب سرمایداری جدید سر از آستین جامعه ما برون کرده، آنرا به یک پرتگاه عمیق فرو می برد. من معتقد به دخالت دولت در امور فرهنگی نیستم اما با توجه به این نکته که در حال گزار از یک ساخت اجتماعی به ساخت دیگر اجتماعی هستیم، برای تامین سلامت مرحله گذرش به همبستگی دولت و ملت نیاز وجود دارد. گزشته از این، برداشت مردم ما از مفهوم دولت به گونه ی است که در تمام امور چشم به اقدامات دولت می دوزند تا راه حلی از "بالا" معرفی شود.

    در همچنین شرایطی اگر طبقه متوسط جامعه که همان دانشگاهیان هستند تقویت نشود افراط و تفریط های رایج بدون شک امنیت جامعه را در آینده مورد تهدید قرار خواهد داد. به قول ژان پل سارتر: « در جامعه ی که کاملا متشکل یا متمدن باشد هر شکستی که پیش آید یا دولت آنرا می پوشاند یا مذهب آنرا در خود حل می کند؛ در اجتماع نابسامان و بی مذهب دموکراسی های ما وظیفه شعر است که شکست را به گردن بگیرد و آنرا در خود تحلیل کند.» [19]

    در این مرحله است که ما ناتوانی ادبیات خود را احساس می کنیم زیرا کار ادبیات تنها صادر کردن صناع لفظی نیست بلکه ایجادکار در قدم اول باید مطلبی برای گفتن داشته باشد. در این راه باید شاعران پیشگام باشند و با از خود گزشتگی که خاص این گروه است، جامعه را از مسیر انحرافی دوباره به مجرای اصلی خویش برگردانند. البته هیج کس حق ندارد که در انتخاب موضوع برای شاعر تعین تکلیف کند، چون وقتی احساس شود که موضوع شعر قبلا در نظر گرفته شده است، حاصل کار تبلیغات است نه شعر. در یک کلام، باید کاری کرد که شعر تاجیک دوباره به قلمرو شعور همگانی بازگردد.

 


[1]ارژ بیچکا، ادبیات فارسی در تاجیکستان، ص 243

[2]ر.م. قبادیانی، ستاره های پامیر، 183

[3]مجله "آشنا"، تهران، 1375، شماره 3، ص 76

[4]ارژ بیچکا، ادبیات فارسی در تاجیکستان، ص 238

[5]ارژ بیچکا، ادبیات فارسی در تاجیکستان، ص 241

[6]دوید دیچیز، شیوه های نقد ادبی، تهران، 1357؛ ص 186

[7]همان جا، ص 192

[8]همان جا، ص 196

[9]خدای شریف، آزردگان و امیدواران، مجله "سیمرغ"، شماره 1- 2، 1374

[10]دوید دچیز، شیوه های نقد ادبی، ص 110- 112

[11]همان جا، 571

[12]خدای شریف، آزردگان و امیدواران، فصلنامه "سیمرغ"، شماره 1- 2 ، 1374، ص 61

[13]ع. شعردوست، چشمنداز شعر امروز تاجیکستان، ص 150

[14]دوید دیچز، شیوه های نقد ادبی، ص 572

[15]خدای شریف، آزردگان و امیدواران، فصلنامه "سیمرغ"، شماره 1- 2، 1374، ص 64

[16]دوید دچیز، شیوه های نقد ادبی، ص 123

[17]خدای شریف، آزردگان و امیدواران، فصلنامه "سیمرغ"، شماره 1- 2، 1374، ص 62

[18]موجب مهرداد، شعر جوان تاجیکستان؛ پابست های کلاسیک و تقلا های نو جویانه، روزنامه "هشت صبح"، چاپ کابل، 26 ثور 1389

[19]ژان پل سارتر 

کلمات کلیدی این مطلب :  شعر ، باید ، به ، قلمرو ، شعور ، بازگردد ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 5:22:26   |  تعداد مشاهده این شعر :  1353


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 13,161 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,969,554
logo-samandehi