تقدیم به شهید مهدی باکری"بر اساس خاطراتی از ایشان"
پس از برادرِ خود، دیگر او نبود آرام!
که مجلس همه عمرش تمام گشته...تمام
شبیهِ هرچه که عاشق، روانه شد مشهد
گرفته اِذنِ خروج و دلش شده آرام
دقیق تا دمِ پرواز، پانزده روز است
مجوّزِ سفرِ او، شده دعای امام
همیشه بود لبش ، گرمِ ذکرِ "یا رب..." ،چون
نخورده هرگز از آن، لقمه های داغِ حرام
و شسته دست از این زندگیِ زندانی
قدم قدم شده آزاد! و مست جام به جام
دوباره صحبتی از دجله شد...که در آغوش
گرفته پیکرِ او را...گرفته از او کام
به یادِ کودکِ شِش ماهه، خون او پاچید
و ریخت قطره به دریا...به جرمِ عشقِ امام
__________________
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/18 در ساعت : 14:58:50
| تعداد مشاهده این شعر :
4952
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.