پدری گفت پسر را که پس از تحصیلات
دوست دارم که تو آقای مهندس باشی
نشدی گر که ارشمیدس و فیثاغورث
لااقل تالی اقلیدس و تالس باشی
کوششی تا ره صد ساله کنی یکشبه طی
کسر شان است که در جامعه بی حس باشی
لای انگشت تو دیده ست عمو جان سیگار
هم از این روست که پیوسته به خس خس باشی
ترک کن جان پدر تا که شوی صاحب درک
وای اگر در عقب نفس موسوس باشی
می توانی چو شدن گل ز چه رو هستی خار
می توانی چو طلا گشت چرا مس باشی؟
به خداوند که برتر ز ملک خواهی شد
با کتاب و قلم ار همدم و مونس باشی
***
در جواب پدر آقای پسر گفت که من
قصدم این نیست پس از درس مهندس باشم
تالی تالس و اقلیدس و فیثاغورث
چه کند سود چو بی مایه ومفلس باشم
همه ی سعی من این است که ان شاءالله
تاجر آهن و سرب و کرم ومس باشم
گر که در امر تجارت نشدم کامروا
می کنم جهد که از بهر خودم کس باشم
مثلا گر به «وزارت» نرسیدم اینجا
دوست دارم که «نماینده ی مجلس» باشم!