برای پدر، مادر و پدر بزرگم که به ترین عاشقی را به من آموختند. و به یاد قرآن چشمان حضرت علی علیه السلام که در ده سالگی و در خوابی شیرین، حلاوتش را نوشیدم. ... و در حسرت از دست دادن پاکی های کودکی!
از کودکی قرآن چشم ات خواندنی تر بود
حتی نگاه سجده از بویت معطر بود
مادر مرا تا متن چشمان ات هدایت کرد
بابا هوای عاشقی در سر، کبوتر بود
بابا بزرگم مثل سلمان بود و چشمانش
او اولین تفسیر از چشمان حیدر بود
هر شب برایم قصه هایی تازه تر می گفت
هر شب نگاه مست او چون بوی شبدر بود
یک شب مرا تا خانه ی پاک علی می برد
یک شب هوای چشم او گریان اصغر بود
از بزم خون در کربلا گاهی روایت داشت
هر لحظه در کشف حضور پاک دفتر بود
عشقی چنان پاک از وطن در سینه می پرورد
گویی که نذر لحظه هایش درد کشور بود
من کودکی ده ساله بودم خوب یادم هست ( ۱ )
آن شب که خوابم چشمه ای از نور حیدر بود
***
یادش بخیر، سجاده ام بوی پدر می داد
پروانه های هر قنوتم اشک مادر بود
سحرگاه سوم تیر نود و یک
ـــ مرحوم گلچین گیلانی در ترانه ی آشنای دوران کودکی ما سروده است:
کودکی ده ساله بودم / شاد و خرم/ نرم و نازک ...