ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



زندگی تکراری


حوالی سحر از خوابِ خوش پريدم و بعد



به دوشِ خسته، تن خسته را کشيدم و بعد



کنار آينه رفتم، به جز پريشانی



درون آينه از چهره ام نديدم و بعد



ز راه پله تن ام را به زحمتي بسيار



به درب خانه رساندم، کمی خميدم و بعد



صدای زاغِ سحرخيزِ خانه را با شوق



ز لا به لای درختانمان شنيدم و بعد



دقايقی سپری شد به طی نمودنِ راه



چه دودها که  به جایِ نفس کشيدم و بعد



هزار ناله و نفرين به شهر و اين مردم!



من از زبان همين مردمان شنيدم و بعد



دو پای خسته ی خود را به جانب شرکت



کشاندم و به اتاق خودم رسيدم و بعد



چو پشت ميز نشستم، کسی به من خنديد!



کسی که چهره ی او را خودم نديدم و بعد



کمی به چُرت گذشت و کمی به بيداری



درست ساعت ِ دو کارت را کشيدم و بعد



دوباره راهی منزل شدم... زمان بگذشت



دوباره وقت سحر شد ز جا پريدم و بعد



کنارآينه رفتم، به جز پريشانی



درون آينه از چهره ام نديدم و بعد



ز راه پله تنم را به زحمتی بسيار



به درب خانه رساندم، کمی خميدم و بعد



صدای زاغ و... به ناگاه يک نفر در من



به ناله گفت خدايا دگر بريدم و بعد



به گريه گفتم اش ای آن که قدرتی داری!



مرا رها کن از اين زندگی تکراری!


کلمات کلیدی این مطلب :  زندگی ، تکراری ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/4/26 در ساعت : 21:58:48   |  تعداد مشاهده این شعر :  1362


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 6,577 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,722,045
logo-samandehi