وبهار آمد باز
نو بهار آمد باز
ارمغانش گل یاس
تحفه اش عطر گل و سنبل و ...
و یک دنیا راز...
***
نو بهار آمد باز
همه ی خاطره ی کهنه و فرسوده ی من
زیر باران
جان یافت
اشکم از دیده فرو ریخت زمین
دلم ...آرام ...گرفت
یادم آید آن روز
اولین روز بهار
تا ته کوچه ی بن بست سراپا احساس
وپر از بوته ی یاس
دست در دست ((علی))
نغمه ها می خواندیم
اسب چوبی به جلو می راندیم
خستگی ناپیدا
شور و احساس همه پا بر جا
می رسیدیم در خانه ی ((بی بی ))
به هوای عیدی
عیدیمان مشتی مغز گردو ... سمنو ... تخم مرغ رنگی
یاد «بی بی جان »خوش
سکه می داد به ما
نفری یک تومان
دختران بالا
کفش های تازه
پیرهن های عروسی بر تن
بر سر چشمه ی آبادیمان
نقل و آجیل و «پفک» می خوردند
و من افسوس کنان
به همان سکه بی بی دل خود خوش کردم
*************************
یاد بی بی جان خوش
یاد سر سبز علی هم خوش باد
علی ان سال بهار خون خود را به وطن عیدی داد
بی بی هم پیش خداست
خانه اش پابرجاست
در همان کوچه احساس ولی
یاس هایش تنهاست
****************
امشب از روی نیاز
سر سجاده سر سبز نماز
گل نثارش کردم ...
نو بهار آمد بهار آمد باز ..
سروده شده در تاريخ:يكم فروردين90
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:23:14
| تعداد مشاهده این شعر :
1210
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.