در غربت این کوه و کمر، زیسته ام
با حسرت و داغ و دردسر، زیسته ام
:در سینه ی من، بلوط پیری می گفت
! "من، لحظه به لحظه با تبر زیسته ام "
***
او قصه ی اجتماعی تلخی بود
آواز بم سمــــاعی تلخی بود
با حول و ولا...زندگی اش می چرخید
!آری، پدرم رباعی تلخی بود
***
به محمد حسین انصاری نژاد عزیز و مهربانی هایش
(1)
باید که چشید، طعم اخلاصت را
باید که کشید، طرح احساست را
شاعر، بنویسم از تب بوشهرت
...یا حس غریب بندر عباست را
(2)
پر است از عشق، از احساس، مشهد
لبـــــالب از شمــــیم یاس، مشــــهد
تمــــام قلــــــب من را با خودش برد
! قـــــطار بنـــدر عبـــاس - مشـــــهد
www.2chatr.blogfa.com
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/27 در ساعت : 18:31:48
| تعداد مشاهده این شعر :
1296
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.