هر زمان از دوست شمشیر عتابی می خوریم
از عتابی گر نباشد از خطابی می خوریم
گر وصال دوست آسان نیست ما را ذره وار
پیش پایش می نشینیم آفتابی می خوریم
حسرت بوسیدن آن لعل میگون بر دل است
در خرابات مغان لعل مذابی می خوریم
کام دل حاصل نمی گردد مگر وقتی که ما
با خرابی می نشینیم و شرابی می خوریم
همچو زاهد گر چه بیداریم گهگاهی فریب
از تبسمهای چشم نیم خوابی می خوریم
تا که دل در پیچ و تاب موی او پیدا کنیم
گرد شمع دوست چون پروانه تابی می خوریم
خواستار رحمت اوئیم در روز حساب
گر چه اینجا باده های بی حسابی می خوریم
«خوش عمل» آیینه ی دلها نمی گیرد غبار
تا که از سرچشمه ی اخلاص آبی می خوریم.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/28 در ساعت : 19:2:57
| تعداد مشاهده این شعر :
1025
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.