بـه دل پروریدم عشقی یــــــــک پـریوش
یعنـی عشق یک گل اندامــی چو مـهوش
ساده، سـاده برد دلی من آن پــــــــری رو
چه الفاظی که نگفت سنجیده و نیکــــــــو
بدنیای سادهء من چه رنـــــــــــک آمیخت
امیدم بشگفت وچه قشنــــــــگ آمیــخـــت
چـــــه خوش بودم بر خزان گل افشــــا نم
لیکن بجفا خـــــون کردش مهی خوبانــــم
بعشقم رنگ تعلق بســـــت و زمن گذشت
رخ گرفت زمن با جفا و با دیگری بست
مـرا خنده آمد ببازار رنگ فروشـــــــــــان
که عشق عرضه دارند چو متاعی بدوکان
عشق جاودان است و چو کوه ثابت قــــد م
بر تجلای عشـــــــــــق بندم بی خلل هر دم
مفکر نکند بر دل عشق دغـــل بـــــــا زا ن
کـــــــــه خرند و فروشند این دُر چه ارزان
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/30 در ساعت : 19:26:35
| تعداد مشاهده این شعر :
890
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.