كاش هيچ وقت، هيچ جا جنگي درنگيرد
كودك و پير در مرامش نيست مهرباني نمي شناسد جنگ
تلخ تر از تمام تلخي هاست شادماني نمي شناسد جنگ
نه اگر كودكي به فكر توست نه اگر پير ... چون كه اين جنگ است
آمده تا تو را تمام كند آنچه آني نمي شناسد جنگ!
اتفاق بدي ست خيلي بد! هرچه بد گفته اند باز كم است
سرزده مي كُشد چون آيين ميهماني نمي شناسد جنگ
ببر هم روبروي او باشد شير هم در مقابلش ... اصلا
ذره اي ترس در وجودش نيست ناتواني نمي شناسد جنگ
نه دلش سوخته كه باغي را خون دل خوردني به بار نشاند
نه غمي دارد از خرابي باغ ؛ باغباني نمي شناسد جنگ
جنگ اگر مرد؛ قاتل مردان ،جنگ اگر زن؛ به زن تجاوزگر
در وجودش كمي ترحم نيست همزباني نمي شناسد جنگ
چه زمين ها كه شوره زار شدند... سرزمين ها كه بي بهار شدند
تا كه او حكمران آن ها شد ... حكمراني نمي شناسد جنگ
جنگ چيز بدي ست خيلي بد! نفرت آور! سياه! زهرآگين!
يك عذاب بزرگ يك وحشت... مهرباني نمي شناسد جنگ
از نقد و نظرات شاعران بزرگوار استقبال مي كنم:
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/6 در ساعت : 9:41:58
| تعداد مشاهده این شعر :
886
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.