نه دلی مانده نه حالی نه دمی یا قدمی
به چه دردی خورد این زندگی دم به دمی
نه سری نه اثری از رخ زیبا بصری
نه بهاری نه قراری به دل پر شرری
نه گلی بر لب بام ونه لبی بر لب جام
نه شبابی نه شراری نه شرابی به دوام
نه رهی نه همرهی کز غم دنیا برهی
نه پلی بر گذری نه نظری بر گنهی
نه شهی بر سر تختی نه سریری به جهان
نه مقامی نه مرامی نه منالی به جهان
نه دوامی به زمان و نه زمانی به دوام
نه مجالی به جلال و نه جلالی به مدام
نه شبی خفته به تاریکی و نه خلوت شب
نه زمانی به سپیده نه نمازی به طرب
نه غزالی نه قناری نه چکاوک نه بهار
نه گل لاله نه آلاله نه سوسن نه چنار
نه کتابی نه قلم نه درس ایثار و کرم
نه دری نه گذری بر در و دیوار حرم
نه غمی نه ماتمی نه بزم سوگ گنهی
نه سری رفته به خاک و نه به رخ خاک رهی
نه نگاهی به دری نه نظری سوی کسی
نه دلی بسته دامی نه سری سوی کسی
نه به مسجد گذری نه به نیستان قدمی
به چه دردی خورد این زندگی دم به دمی