ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سیر تحول شعر تاجیکستان در قرن بیستم میلادی (1)

          تاجیکان به دلایل مختلف در طول تاریخ سرنوشت سختی را پشت سر کرده اند. این سرنوشت تلخ وپرشیب و فراز از آیینه ی تاریخ دیده در فلکلور این قوم رنجدیده و دیوان اشعاربزرگان آن انعکاس بیشتری یافته است. بدون آگاهی از سیر تاریخی و اجتماعی تاجیکان در طول قرون گذشته درک واقعیت زندگی  و درد و آلام آنان غیر امکان است. بنابرین در این تحقیق لازم دانستیم که بررسی تحولات شعر تاجیکستان در قرن بیستم میلادی را همزمان با شرح وضعیت مختصر تاریخی و اجتماعی این فارسی گویان آسیای مرکزی ادامه دهیم. تنها در پرتو تحولات سیاسی و اجتماعی  می توان وضعیت فرهنگی یک ملت را  درست ارزیابی کرد. گذشته از این وضعیت سیاسی و اجتماعی هر ملتی در تحول و شکل گیری  فرهنگ و تمدن آن ملت تاثیر مستقیم دارد. بنابرین قبل از بررسی گذرای اوضاع امارت بخارا در آخر قرن نزده و اوایل  قرن بیستم میلادی لازم است به  نقش وجایگاه شهر بخارا در تاریخ و تمدن ایرانی-اسلامی نیز اشاره ی داشته باشیم.

 

              *             *            *

 در "تاریخ بخارا" نوشته ی ابوبکر محمد بن جعفر النرشخی در مورد فضیلت شهر بخارا آمده است: " و نام بخارا از آن همه معروف تر است و هیج شهری خراسان را چندین نام نیست و به حدیثی نام بخارا فاخره آمده است. و خواجه امام زاهد واعظ محمد بن علی النوجابادی حدیثی روایت کرده است از سلمان فارسی رضی الله عنه که او گفت رسول صلی الله علیه و سلم فرمود که جبریل صلوات الله علیه گفت به زمین مشرق بقعه ای است که آن را خراسان گویند. سه شهر از این خراسان روز قیامت آراسته بیارند به یاقوت سرخ و مرجان و نوری از ایشان می براید و گرد به گرد این شهرها  فرشتگان بسیر باشند تسبیح و تمحید و تکبیر می آرند.این شهرهارا به عرصات آرند به عز و ناز چون عروسی که به خانه ی شویش برند. و هر شهری را از این شهر ها هفتاد هزار علم بود در زیر هر علمی هفتاد هزار شهید بود، و به شفاعت هر شهری هفتاد هزار موحد پارسی گوی نجات یابند و به هر طرفی از این شهرها از راست و از چپ و از پیش و از پس ده روزه راه بود که همه شهید باشند. حضرت رسول صلی الله علیه و سلم گفت یا جبریل نام این شهر را بگوی.جبریل علیه السلام گفت نام یکی از این شهرها را به تازی قاسمیه خوانند و به پارسی بیشکرد دوم را سمران خانند و به پارسی سمرقند. سیوم را به تازی فاخره خوانند و به پارسی بخارا. رسول صلی الله علیه و سلم گفت یا جبریل چرا فاخره خوانند. گفت از بهر آن که بخارا روز قیامت بر همه ی شهرها فخر کند به بسیاری شهید. رسول صلی علیه و سلم فرمود : الهم بارک فاخره و طهر قلوبهم با لتقوا و زک اعمالهم و اجعلهم رحیما فی امتی. و از بهر این معنی است که بر رحم دلی بخاریان از مشرق تا مغرب گواهی می دهند و به اعتقاد و پاکی ایشان.

 

                 *               *                *

 پرفسور ریچارد فرای در کتاب خود "بخارا دستاورد قرون وسطی" می نویسد"شهر بخارا در قرن نهم (قرن سوم ه.ق) بسیار توسعه یافت. در  دوره ی پیش از اسلام  بازار در بیرون از دیوار های شهر جای داشت. در قرن نهم نه تنها بازار بلکه بسیاری نقاط حومه همراه با شهر قدیمی  که شارستان نامیده می شود، جزو شهر شده بود. در پاین قرن نهم تمام شهر بخارا دو دیوار داشت، یک دیوار درونی و یک دیوار بیرونی که هر یک را دوازده دروازه بود..."

      *     *      *

  همچنین اراز محمد سارلی در کتاب " ترکستان در تاریخ" در مورد جایگاه علمی و فرهنگی بخارا در جهان اسلام می نوسد:"در قرن سوم هجری بخارا نقطه ی تابناک علوم اسلامی محسوب می شود.این عظمت و پویش علمی همراه با چهره های برجسته ی علم و فلسفه و جذب دانشمندان از سرزمین های مختلف و تجمع آنان در مراکز علمی چون مدارس و کتابخانه های غنی، به بخارا حرکتی تازه بخشیده بود. بخارا معادگاه شخصیت های هوشمند و متفکر بود، از چشمه ی جوشان خود بستر فرهنگ اسلامی را  آبیاری می کرد. برای عالمان مأ منی سرشار از لطف و طراوت بود، گویی شبنم صبحگاهان اسلام از آن می تراوید. مولانا عبد الرحمان جامی متفکرین بخارارا سکه ای می انگارد که از مدینه بدین جا رحل تفحص گزیده باشند:   

        

سکه که در یثرب و بطحا زدند،

 نوبت آخر به بخارا زدند.  

           *     *      *

 متعصفانه در دوران حکومت سلاله ی بادیه نشین منغیت بخارا -این سرزمین ادب پرور در نهایت جهالت و انحطاط قرار داشت. ازحیثیت بخارا که زمانی می گفتند:

 

 بخارا مرکز اسلام و دین است

  سمرقند صیقل روی زمین است

 

دیگر نام و نشانی نمانده بود. در زمان امارت امیر عبد الاحد، امیر مظفر و آخیرین امیر بخارا امیرعالم خان به علت بی کفایتی و عیاشی و جهالت و نادانی آنان این سرزمین در بدترین شرایط و موقعیت قرار داشت. بوستان سامی شاعر اجتماعی نویس عهد امیر عبد الاحد در این باره سروده است:

   کهنه پالانی نمی یابد سمند روزگار

  اطلس و مخمل برای پوشش خر کرده اند.

  اهل معنی را به غیر از خون دل نبود غذا

  قوت بی مغزان همه از قند و شکر کرده اند.

 

بخارا در زمان امیران منغیت از مرکز سلطنت گرفته تا دوردست ترین نقاط آن همین حالت را داشته یک دنیای سراسر فحاشی و گویا مملکت یک توده ی سراسر غافل عیاش گرفتار لهو و لعب و هرزه کاری بود. از پادشاه گرفته تا رعیت همه در خواب خرگوش و از باده ی جهالت و فساد مدهوش. از بی کفایتی امیر عبد الاحد حفظ  مرزهای جنوبی امارت در اختیار سربازان روسیه  تزاری درامد. این امیران بدگهر با هر گونه ابتکار و اصلاحات که از سوی معارف پروران بخارا بخصوص علامه احمد دانش پیشنهاد می شد مخالفت می کردند.

 حامدبیک از شعرا و دانشمندان حالدان فساد دربار امیر عبدالاحد را در رباعی مستزاد چنین تصویر کرده است:

  امروز به آدمی خری می باید    نه فضل و هنر

  یا خرگری و کون خری می باید   نه دانش و فر

  دیوس شوی حاکم دبوس شوی     یا میر و مییر

 زن قحبگی و بد اختری می باید    نی اصل و گهر.

  

    در نیمۀ دوم قرن نزده در بخارا یک جریان روشنفکری به وجود آمد که خواستار اصلاحات درساختار سیاسی  حکومت، افتتاح مدارس جدید با برنامۀ تدریس علوم تجربی ، نشر روزنامه، چاپ کتاب و بهتر کردن وضع اجتماعی و رفاهی مردم بودند، اما امیران منغیت و اهل دربار به درخواست آنان به شدت مخالفت کردند.     

         خلاصه، وضعیتی اینچنین اصفبارزمینه را برای تسلط روس ها در آسیای مرکزی فراهم ساخت.

   به قول استاد صدر الدین عینی سرامد ادبیات معاصر تاجیک در زمان شوروی که خود یکی از انقلابیون علیه حکومت منغیت بود:

           

   در مسلمانان چو بویی از مسلمانی نماند

    آشنای فرقه ی کفار گشتیم عاقبت.

 عارف یکی از طلاب مدرسه های بخارا که خود از شهر چاهِ آب افغانستان بود بعد از سقوط بخارا به دست بولشویک های روس با حسرت می نوسد:

  

از فتنه ی زمانه عجب دار و گیر شد،

 خلقی به دست دشمن دین دست گیر شد،

 دل ها نشانه ی پر پیکان تیر شد،

 از ظلم روس پرده نشینان اسیر شد.

 

             *         *          *

  وا حسرتا که ملک بخارا خراب شد،

 دین شد ذلیل و دشمن دین کام یاب شد.

            *          *           *

  چرخ فلک چه حادثه افکند در جهان،

 پیچیده دود ظلم به اطراف آسمان،

 بر باد شد خزینه ی دیرینه ی کیان،

 هرگز ز عمر رفته نیابد کسی نشان،

             *       *      *    

 وا حسرتا که ملک بخارا خراب شد،

 دین شد ذلیل و دشمن دین کام یاب شد.

 

           *       *       *

 با گریه وحشیان بیابان رمیده گفت،

 مرغ چمن ز شاخ گلستان پریده گفت،

 مهتاب شد حلال و به قدِ خمیده گفت،

 عارف ز دیده اشک ندامت چکیده گفت:

 

            *          *          *

  وا حسرتا که ملک بخارا خراب شد،

 دین شد ذلیل و دشمن دین کام یاب شد. 

 

      جمشید شعله محقق افغانستان در کتاب خویش "جهاد ملت بخارا" در مورد وضعیت اسفبار امارت بخارا می نوسد:"به ملت مهذب در بخارا اگر از یک طرف چنگ حاکمیت بی حیثیت و مردود قرن با پنجه ی قساوت و فساد بر گلوی آن چسپیده و چیزی غیر از لکه ی ننگ از اوراق عملکرد سلطنت آن خوانده نمی شد.از طرف دیگر به وسیله ی روسهای متجاوز مورد تعرض قرار گرفت و صفحه ی زندگی اش خون آلود و غم انگیز شد. در گیر و دار همین انکشافات که زمینه داده شد تا قضایا اکثرا به نفع اشغالگران استعمار بچرخد، پادشاه مزدور صفت بخارا که خود فروختگی و فساد فاصله میان او و ملت را بسیار عمیق و دور ساخته بود با همه بهره کشی های ناجوانمردانه ی خود از مردم، به روزگار تنگدستی و بیچارگی ملت آن هارا تنها گزاشت و برای زنده ماندن به افغانستان فرار کرد." 

 

           *         *         *

      وضعیت ادبی در بخارا به سان دیگر حوزه های ادبی فارسی در ایران و افغانستان بود. به دنبال تحولات صنعتی که در اروپا و روسیه اتفاق افتاده بود حرکتی نوگرایانه نیز در میان روشنفکران بخارا به راه افتاد. در بخش شعر سبک بیدل در میان شعرای این خطه بسیار رواج داشت و اکثریت شاعران آسیای مرکزی از این سبک پیروی می کردند. بخارا اگرچه از نظر اقتصادی و اجتماعی یک کشور عقب مانده محسوب می شد اما از نظر منابع انسانی هنوز ظرفیت بالای داشت. بزرگترین لطمه ی روس ها بعد از تسلط آسیای میانه از بین بردن منابع انسانی، تغیر هویت و بافت جمعیتی و جایگزین کردن خط فارسی در این بلاد اسلامی بود که برای جبران آن به صد سال زمان نیاز داریم. نمونه ی از شعر نیمۀ دوم قرن نزده میلادی در بخارا را در پایان مثال می زنیم:

 

میرزا شمس الدین منشی (داعی)

 

ای از خطت بنفشه خجل مشک ناب هم

وی منفعل ز روی تو گل آفتاب هم

از تندی مزاج تو می ترسم الحذر

زآن چشم مست فتنه گر نیم خواب هم

خونابه نوش حسرت لعل لبت عقیق

خجلت کش صفای رخت ماهتاب هم

پابند حلقۀ سر زلف تو جان و دل

مفتون نرگس سیهت شیخ و شاب هم

نامهربان من نظری کن که بی تو دل

خون گشت لخته لخته و گردید آب هم

"ویم حدیث عشق تو کوته نمی شود

این ماجرا به " یومَ یقومُ الحساب" هم

مرغوله ای ز زلف گشایی شود کساد

بازار مشک و عنبر عطر و گلاب هم

داعی که دورگرد حریم عنایت است

دورش منک ز لذت قهر و عذاب هم.

 

 

عبد الواحد صدر (صریر)

 

با رخ گلشن طرازت کن دچار آیینه را

تا کنی قادر به ایجاد بهار آیینه را

بس که حیرت گشته بزم تماشای توام

جای دارد گر کنم لوح مزار آیینه را

غافل است ار خویش دارد از کنار ما کنار

آه از آن روزی که گیرد در کنار آیینه را

ای دل این مقدار عرض جوهر طاقت مکن

می گدازد جلوه اش سیماب وار آیینه را

گر همه عکس است بر معدوم مطلق تهمت است

هستی من کرد آخر شرمسار آیینه را

از صریر دل مصفّا کرده پر دامن مکش

ای که در دور رخت هست اعتبار آیینه را

 

 

میرزا حئیت ( صهبا)

 

سودای خم زلف تو تا بر سرم افتاد

صد درد و الم در دل غم پرورم افتاد

از بس که ز هجر تو من غصه کشیدم

خون شد دل مجروح و ز چشم ترم افتاد

از آتش هجر تو ز بس سوخت وجودم

صد شعلۀ اندوه به خاکسترم افتاد

بی روی تو من خواب فراغت نتوانم

خار الم از هجر تو در بسترم افتاد

از شدّت درد و غم و اندوه فراغت

صد لرزۀ جانکاه در این پیکرم افتاد

از یاد می و وصل تو خون شد دل صهبا

شورابۀ حسرت همه از ساغرم افتاد

 

 

شمس الدین شاهین

 

شکسته خاطر و رنجور و ناتوان شده ام

بیا ببین که دلت هر چه خواست آن شده ام

به غیر خار و خسِ محنتم نمی باید

به هر طرف که چو آب روان روان شده ام

به غیرتم هوس زندگی نمانده است

به خاطر همه چون بار غم گران شده ام

اجل تفّقد حالم نمی کند ورنه

هزار بار از این زندگی بجان شده ام

ز روزگار ندیدم نوازشی هرگز

جز این قدر که غلام شه جهان شده ام

من آن گلم که ز آشوب بی ثباتی دهر

نکرده تازه دماغ کسی خزان شده ام

به فضل و دانش خود حیف آیدم شاهین

که من به این همه گنج از چه رایگان شده ام

 

 

صدر الدین عینی

 در مدح سمرقند و بخارا

  

حبّذا شهر سمرقند بهشتی تمثال

جز بهشتش به طراوت نتوان یافت مثال

زر نثار است زمینش چو کف اهل کرم

فیض بار است هوایش چو دل اهل کمال

سبزه زاری ست به هر سبزه عیان رنگ طرب

چشمه ساری ست ز هر چشمه روان آب زلال

غم زدای است سمرقند و طرب افزا لیک

نزداید غم هجران بخارا ز خیال

گر به فردوس برندم نرود از خاطر

یاد دروازۀ قرشی و هوای وگزال

این همان ملک بخاراست ز جهد اهلش

منبع علم به اسلام شده چندین سال

این همان ملک بخاراست بخارای بزرگ

زد از این خطه به اطراف جهان کوس کمال

این همان ملک بخاراست علی سینارا

رتبه ای داد که نادیده کسی تا این حال

این همان ملک بخاراست که سامانیان

بهر تزییّنش به امصار نمودند جدال

گرچه آن عزت آن شوکت و آن دانش نیست

هست آن فطرت آن آب و هوا بر یک حال

می توان رفت به آن مرتبه با کوشش و سعی

می توان رست از این مهلکه با کسب کمال

گرچه انواع ستم دیده از اینجا رفتم

به ولایش که به دل نیست مرا هیج ملال

مفخر عالم اسلام امام سنت

همه دانند که بیرون شد از این جا به چه حال

برّۀ خسته نخواهد که بخوابد برِ گرگ

مرغ بیچاره بباید که گریزد ز شغال

آدمی زادۀ بیچاره به یک روزه حیات

با بنی نوع خود آماده به میدان قتال

مهر و شفقت به جهان نیست اگر هست ریا

آدمیت به زمان نیست اگر هست خیال

میل بر دیده گزارند و بگویند خموش

تیر بر سینه خلانند و بگویند منال

یارمندی به بنی نوع بدانند حرام

خون اسلام به اسلام بدانند حلال

حاکم شرع مطیع است به امر اوباش

مفتی شرع اسیر است به دست ارذال

حکم تکفیر مسلمان بستانند به زور

امر تطهیر ز عصیان بفروشند به مال

پرده این بی خبران چند بپوشند به کار

که خبیر است و بصیر است خدای متعال

حال ما سخت پریشان شده ای فخر رسل

دستگیری نکنی زود یقین است زوال

چشم لطفی طرف عالم اسلام فکن

دست مهری به سر امت مظلوم بمال

  

 

  

کلمات کلیدی این مطلب :  سیر ، تحول ، شعر ، تاجیکستان ، در ، قرن ، بیستم ، میلادی ، (1) ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 5:24:18   |  تعداد مشاهده این شعر :  1558


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 2,296 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,958,689
logo-samandehi