مــــا را شــرر و حســرت دیــدار خوش است
از داغ غمــش دیـــده بیمـــــار خوش است
چــون خلیلم که بسوزاند پرش آتـش عشــق
دل گلستـــــان مطلب کآتش اغیار خوش است
گرچه مرغــــــان همه جستنـد ز دام غـم تـــو
این گرفتاری جــان در تله ی یــــار خوش است
آب و دانـــم تـــو نـــدادی مگـــــر درس وفـــا
چــه کنــم عشق جفا دارد و زنهـــار خوش است
ای که لعلت رطب ، افطـــار بدان مستحــب است
عمـــر خود روزه نمودن که افطـــار خوش است
هــــر کـــه دارد خدائی و ولـی کعبــه یکی است
رب این خانه که بود کآتش این نار خوش است
کعبـه گـوینــد نهـادند پِـی اش بـــــر ســــر دل
لیک زآن روز طواف دل و دلـــدار خوش است
ای دل آرام مـگیــــــــر ی مــگـــر با ذکــــرش
عمر خود ذکر تو گویــم که تکــرار خوش است
مــــاه دی از شرر و حســــرت دیـــداری گفت
تـا بدانی کـه تـو را عاقبت کــار خـــوش است
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/14 در ساعت : 17:48:6
| تعداد مشاهده این شعر :
923
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.