غم استاد
واژه هایم چرا سپید شدند؟غم استاد پیرشان کرده ست
کوچ آن وسعت همیشه سبز،بی شکوه و حقیرشان کرده ست
بیتهایم سیاه پوشیدند،ابر بر روی ماه پوشیدند
نکند اشتباه پوشیدند!بس که این درد پیرشان کرده ست
اشک در پشت واژه های یتیم،می نشیند که کوه بغض شود
بغض هایی که پلک سنگینی،در گلویم اسیرشان کرده ست
در گلویم اسیر دردی سخت،رفته تا مغز استخوان غزل
استخوان در گلوی هر مصرع،از نفس نیز سیرشان کرده ست
شعر وقتی که شعر ناب شود،واژه وقتی که (قیصر)ی باشد
هر هجا جای روشنی دارد،لحن تو سختگیرشان کرده ست
هر هجا جای روشنی دارد،جای تو در کجای دنیا بود
قله هایی که فتح کردی،عشق،از تو منت پذیرشان کرده ست
قله هایی که فتح شد،حالا، می روی تو،نمی روند آنها
وقت رفتن نبود اما مرگ،چه قدر زود دیرشان کرده ست!!!
نغمه مستشار نظامی

آینه شکسته
ای آینه نام روشن دیگرِ تو
ای سبز تر از صحبت گل باورِ تو
ای خنده صبح پشت پلکت پنهان
ای اشک معطر سحر جوهرِ تو
ای روز عزیز عشق،ای فرصت ناب
شمع شب شعر های ما دفتر تو
هم نسبت ساده رطب:نخلستان!
(ای درد برادر تو،غم خواهر تو)
ای سادگی ات گواه افتادگی ات!
افتادگی ات نشانه باور تو
پاییز نشاند برگ زرینش را
چون سنگ تمام عشق بر پیکر تو
×××
ای آینه شکسته کو تصویرت؟
ای شهر غریب شعر،کو قیصرِ تو؟
نغمه مستشارنظامی