ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سیب های خام.
 

گفته بودم که اشتباه نکن، بازها در غروب می میرند
چشم در چشمِ آفتاب نکن، چشمهایت غروب می گیرند
گفته بودم که اشتباه نکن، لحظه ها سخت زیرکند و حسود
دیده بودم هزار بار تو را، در نگاه تو جز دروغ نبود
می روم تا عبور ثانیه ها، شهرِ تو، شهر دود و آهن بود
باز هم اشتباه فهمیدی، گریه ی مرد ، راه رفتن بود
این که می افتد از نگاهِ تَرم، قطره های زلال زندگی است
مثل رسمی که هست در شهرم، کاسه آبی برای تشنگی است
طعم یک سیبِ کال را حتی با عسل نیز می توان فهمید
آب گردیدنِ زمستان را می شود از صدای زاغ شنید
این چه کاری است باغبان کرده! فصل باران هنوز در راه است
باز هم اشتباه فهمیدی، آبِ این باغ در تهِ چاه است
باغ را اشتباه سوزاندی، زاغ را اشتباه کوچاندی
باز هم اشتباه فهمیدی، گفته بودم که بی سبب ماندی
رفتنت از کنار خاطره ها، مثل سرمای بی محلی بود
که فرو ریخت میوه هایم را،  به سراشیبی قضای حسود
رُودِ چشمان من به خشکی زد، چشمهایم قنات کهنه شدند
از تب و سوز نیمه شبهایم، سیب هایم چه خوب پخته شدند
مثل اینکه تو راست می گفتی، اشکها حرف می زنند انگار
می توان حرفهایشان را دید، می شود دست زد به یک اقرار

خامی من تمام شد ، گفتنِ این حقیقت اجباری است
باز هم اشتباه فهمیدی، این همان اشتباه تکراری است. 

کلمات کلیدی این مطلب :  اشتباه، گریه ی مرد. ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1391/8/21 در ساعت : 18:35:2   |  تعداد مشاهده این شعر :  914


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مجید مه آبادی
1391/8/21 در ساعت : 19:16:49
درود شاعر توانمند
بازدید امروز : 8,508 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,723,976
logo-samandehi