گفته ای با تو بگویم غزل زیبایی.
چه بگویم که تو خود دایره معنایی.
آنچه اندیشه به ما داده اگر نشناسیم.
نه به امروز امیدی است نه برفردایی.
مصلحت نیست که سوراخ کنی زورق را.
تو که طوفان زده ی سابق این دریایی.
همه دلواپسی از ما ومنی برخیزد.
ان الانسان لیطغی پس استغنایی.
یار دیرین که هم نام و نشانش گم شد.
پی تسلیم قضا رفته نه دیگر جایی.
رمقی مانده زایام جوانی دریاب.
وقت پیری همه بگذشته شود رویایی.
بگذر از زخم جسارت اگر از من دیدی.
تو خود آموخته ای این همه بی پروایی.
خوش بود خنجر امید بکف بر گیریم.
یاس را دعوی اگر هست شود دعوایی.
نعمتی بهترازآن نیست که دارا باشی.
در جهان گذرا هم نفس دانایی.
یاد آن رستن و پیوستن از روز به شب.
وه چه شبها که سکوتش شده بود آوایی.
لطف توفیق تو از خالق هستی خواهم.
ذیفر از خویش بدان .دیدی اگر تنهایی
تاریخ ارسال :
1391/11/27 در ساعت : 6:39:42
| تعداد مشاهده این شعر :
886
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.