جرم ما تا کششی همــــــقد دنیا دارد
همه جاپنــــجه ي شلاق ترش جا دارد
به درختی که به تن پوست ندارد پیچد
دست در جیب قبایی ست که یک لا دارد
جرأتم سایه ی او دید، مسافرشده است
چمدان بست و فقط چشــــم به فردا دارد
لقمه هایی که سر سفره شیراست وپلنگ
مســـــتی وعربـــــده ونعره وغوغا دارد
سیـــــری عـــــده ای از ثروت باد آورده
ریشه درسفره ی جــــارو شده ی مادارد
تکه نانی که تمــلق خورشش باشدو بس
نتواند قد افراشـــــــــــــــــــته برپا دارد
ما و آدیــنه وامـــــــــید به این وقت قرار
چشم رابازکن این وعـــــــــده تماشا دارد
1385 فريمان