این غزل با تمام رطوبش تقدیم به گرمای چشم هاتون
باران گرفته در هوای رود کارون
بر غربت بی انتهای رود کارون
شرجی ترین بغض خدا اینجا شکسته ست
ردِّ تو دارد ردّ پای رود کارون
اینجا تمام لهجه ها رنگ تو دارند
حتی صدای بی صدای رود کارون
پُر کرده خرمای دهان تو عطش را
وقتی نشستی هر کجای رود کارون
گفتم سفر! شاید خیال تو بمیرد
پیچیده ای در انحنای رود کارون
در هر مجاز و استعاره فاش هستی
ای عشق! ای فرمانروای رود کارون!
دلتنگ دریای تو ام... آغوش بگشا
ای قصّه گوی ماجرای رود کارون
اهواز/ زمستان 91
تاریخ ارسال :
1391/12/24 در ساعت : 15:5:7
| تعداد مشاهده این شعر :
2618
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.