ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



.. «« لیلی کوهی »» ..

برای تک درخت ارغوان
که بر هر شاخه اش ،
چراغی می درخشد.

..«« لیلی کوهی »» ..

اگر بهار وُ بهاران ، خزان نمی بینم
صنوبری به جز آن ارغوان نمی بینم
خوشا به لیله ی کوهی که نزد او روید
اگر چه بُعد مسافت ، میان نمی بینم
ببین چه سلسله هایی به پیش او ، مجنون
جهان ز لیلی کوهی ، کران نمی بینم
گمان مبر که بر آئینه ، پرده افتاده ست
ز سوز وُ پرده ی اشکم ، عیان نمی بینم
خوشا هزار غزالی که گرد او جمع اند
به پای مجلس او بی نشان نمی بینم
نشان خانه ی او را تو خوب می دانی
اگر چه بر در ِ او میهمان نمی بینم
همه به سرخوشی از عطر شاخساران اش
نه حاجبی ، که یکی میزبان نمی بینم
به یک اشاره ی چشم اش ، نگاه ِ کنعان ام
دخیل بسته ام وُ این جهان نمی بینم
مرا به بحر غزل های سینه ام خوانده ست
که قطره قطره ی قرآن ، خزانه می بینم
فقط طراوت قرآن کند مرا شاداب
در آن به جز شعفی جاودان نمی بینم
***
شبی به گوش دلم گفت : " بعد ِ من هرگز
جزع فزع نکنی ، من فغان نمی بینم . "
قرار بسته ام امروز از بیابان ها
که پیش از او بروم ؛ بی شبان نمی بینم
جهان وُ هر چه در آن ، خود ، جهنم است آری
به جز سرای مغان اش ، جنان نمی بینم
خوشا به کوکبه های مقیم ِ بام ِ او
به هیچ مسجد ِ دیگر ، اذان نمی بینم.

آسیه خوئی (ایلیا)  ـ 91/12/27

کلمات کلیدی این مطلب :  مصباح ، ارغوان ، شبان ، اذان ، مسجد ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1392/1/20 در ساعت : 18:7:48   |  تعداد مشاهده این شعر :  889


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 4,976 | بازدید دیروز : 10,735 | بازدید کل : 121,799,030
logo-samandehi