سید علی اصغر موسوی
1392/1/25 در ساعت : 22:14:13
هوالجمیل
استاد معزز مکرم جناب آقای ایزدی(زید عزته العالی)، سپاسگزارم که به مطالب حقیر توجه نشان دادهاید؛ گرچه شاید در نگاه اول پاسخگوی پرسشهای حضرتعالی نباشد، اما در میان یادداشت – مقاله – مستتر است و سعی شده آنچه ثواب و صواب است؛ نگاشته شود.
**
اما به حکم «العاقل یکفی بالاشاره» باید عرض کنم، همان جملهی: «خدا را شکر» شما برای بنده کافی است که بدانم، راضی نشدهاید!
حال مقصود و نظر اصلی خود را عرض میکنم: صبحی که مولای متقیان، امیرمومنان، علی ابنابیطالب(ع) ضربت خوردند، پزشک و جراح بر بالین آوردند! کسی نگفت مثلا: ختم انعام بگیرید! در جنگها زره میپوشید و ذوالفقارش مصداق ساختار و خوی جوانمردیاش مصداق محتوا بود.
اسلام دین محتوا و ساختار توأمان است؛ هیچ یک را به تنهایی مطرح نمی کند. اما اولویت بندی میکند؛ ملک و ملکوتش را مشخص میکند. خدا چشم را آفریده و دیدن را عنایت کرده و فرموده «فقه دیدن» را هم بنده اش رعایت کند.
شعر ضعیف مصداق «خزف» است و شعر شایسته و قوی مصداق «گوهر»! مکرر عرض کرده ام: جمال و جلال و کمال، اگر شعر وجوهی چنین را در خود داشته باشد - چه دینی و چه غیردینی-عالی است! محشر است! مثل:
تاب بنفشه میدهد طرهی مشکسای تو
پردهی غنچه میدرد، خندهی دلگشای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی، میکشم از برای تو!
**
مومن ، چرا دلسردم کردید ، که فقط «محتوا» را میپسندم؟!
به این ابیات هم نیم نگاهی بیاندازید :
{ ای مسیر کاروانت تا ابد آیینه پوش
ارغوان داغ تو ، زد در بهار سینه جوش
چشمها ، از حیرت آیینه بودن تر شدند
سینهها ، آکنده از غم شعلهی مجمر شدند
آسمان ، زنجیر عشقت را به پای ناله بست
رنگ ماتم بر سکوت آتشین لاله بست
ابرها از شرم گریه ، بغض کوهستان شدند
اشکها از حرمت نامت ، ولی باران شدند ...}
( از مثنوی عاشورایی "داغ ارغوان "خودم می باشد)
**
استاد گرامی ،شاید باور نکنید ، ولی" عشق "من این دوبیتی باباطاهر(ره) است:
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالت را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
***
اکثر نقدهای شما را حتی شده نگاهی گذار میاندازم؛ گرچه تند است مثل قلم خودم؛ ولی اصل «نقد» است! نقد یعنی؛ ذوالفقار، دو لبه دارد؛ لبه ای برای ترویج خیر و لبهی دیگرش برای تقبیح و تنبیه شر. نقد یعنی؛ چاقوی جراحی! یعنی داروی ضد تهوع! شوخی و مصالحه، تساهل و تسامح و قصد بازی با کسی را ندارد، اما باید هر کسی در هر هنری که علم و تجربه نقد پیدا کرده، همان را نقد کند؛ چرا که جراح چشم، بینی را عمل نمی کند و جراح بینی نمیتواند روانشناسی کند. نظام خلقت به دلیل اینکه نظم در آن جاریست به عنوان نظام احسن، معرفی شده است. کسی که برای معصومین(ع) شعر ضعیف میسراید (البته با توجه به توانایی و تسلطش به ادبیات) بیاعتنایی به معرفتشناسی و جمالشناسی دینی کرده است. چاره کار ما امروز متهم کردن یکدیگر به دانستن یا ندانستن نیست، به همگرایی، هماندیشی، گفتمان دینی و حوزه نظریهپردازی است؛ چرا که ادبیات فارسی ما حتی غیردینی آن هم به مدت 200 سال توسط اجانب رصد شده و تغییرات نامناسبی در آن داده شده است. من داعیهی پرگویی و زیادهگویی ندارم، تنها میخواهم به اندازه توانم، از تجربیاتم در راه مکتب شعر دینی استفاده کنم؛ آن هم منوط به همت من و اراده خداوند است. قطعا در این راه همکاری و مساعدت با اساتیدی چون حضرتعالی مایهی مباهات خواهد بود. پرسشهای مطرح شده توسط حضرتعالی، خود نشانگر اهمیت موضوع و جرئت بیهمانند شما بود؛ ورنه بسیاری حتی از مطرح کردن آنها واهمه دارند، چه بماند به نقد و تحلیل و بررسیاش!
حقیر کارم تصحیح متون منظوم و منثور دوستان است و حتی از طریق آن – ضمن نویسندگی و پژوهش – ارتزاق میکنم. پس نمیتوانم ساختار و آرایههای ادبی هر اثری را نادیده بگیرم.
به هر حال از هماندیشی با حضرتعالی بسیار خرسندم و ضمن آرزوی توفیق ،دوستیتان را پاس میدارم. یا حق!