شعر به گونه ای آغاز می شود که گویی شخصیتی دیگر غیر از شاعر دارد روایتی را تعریف می کند.یعنی دو شخصیت در ابتدای شعر برای مخاطب رخ می نمایدیکی شخصیتی که قامتی خسته دارد واین قامت خسته به بید مجنون تشبیه شده است وشخصیت دوم که همان راوی وخود شاعر است از تکیه برباد زدن خود حرف می زند ودر اینجا با مرزی غیر قابل مشاهده ونامحسوس شاعر راوی، از شخصیت کالبدی ومادی خودش جدا دیده می شود واین شروع خوبی برای این شعر است.در مصراع اول بااینکه تکیه زدن به خاطر خستگی تن به ذهن مخاطب می رسد ولی از طرفی به خاطر اینکه این تکیه زدن بر تکیه گاهی به نام باد تعریف شده است تصویری از کاری عبث وبیهوده یا لااقل بی سرانجام دیده می شود.جدای از اینکه به قضاوت در مورد تکیه برباد زدن ومثبت یا منفی بودن آن بپردازیم ایجاد این فضای متناقض از نقاط قوت شروع شعر است.حتی در مصراع دوم سروی که در خیال تصور می شود وبه واسطه ی فعل "می بافم "مارا با نوعی خیال بافی رهنمون می کند نیز ادامه ی فضای قابل تقدیر مصراع اول است.هرچند عبارت سرو ناز چندان برای مخاطب شناخته شده نیست ووقتی در کنار واژه ی حکایت می آید،به نظر می رسد قدری به معرفی بیشتری برای مخاطب نیاز داشته است.
در ادامه به نظر می آید شعر در دام لفاظی افتاده است یا حد اقل در بیت دوم اینگونه است.عبارت زندگی بی حساب وکتاب به خاطرتعجیل شاعر در تکمیل مصراع اول به دو قسمت:زندگی بیحساب وزندگی بی کتاب تقسیم شده واین تکرار بی مورداوجی را که در بیت اول دیده می شد با افتی قابل ملاحظه روبرو کرده است.یا درادامه همین بیتچارچوبم همیشه میلرزد چندان تصویر قابل قبولی از چهارستون بدن منتقل نمی کند وهمینطورنسبت دادن خستگی به محیط ومساحت بدن دور از انتظار وبه زبانی دیگر بسیار نچسپ است.
در بیت بعد تعابیر زیبا وقابل تقدیری دیده میشود که می توانست به ادامه ی قابل توجه تری بیانجامد: ساعت از بس دویده بیهوده
یک دقیقه سکوت کم دارد...
در ادامه شعر به نظر میرسد شاعرسعی میکند خودش را به زبان اشعار گونه ی پست مدرن نزدیک کند.این روزها در دفاتر بسیاری از شاعرانی که خود را درقاب ژانر پست مدرن معرفی میکنند اینگونه ترکیب سازی هایی دیده میشود . تزاحم تصویری ،پراکنده گویی واستفاده از واژه ها وفضاسازی های خاص از ویژگی این شعرهاست اما درشعر شاعر محترم چنین نمونه هایی دیده میشود:
آرزویم دچار خمیازه است خون ناکامی اش تر و تازه است
می کند موش با دمم بازی می شود از سکوت من راضی
سهم من شد جنون ادواری زندگی بین خواب و بیداری
شعرهایم همیشه بی تریبون دست و پای شکایتم خسته است
این چند نمونه ی پایانی فقط از این گفته شد که مصراع های ابتدایی شعر وابیات پایانی با هم مقایسه وتفاوت زبانی آن دیده شود.واین نکته قابل ذکر است که من شعر شاعر محترم را در گونه ی اشعار پست مدرن ندیدم وشاید دور شدن شاعر از فضای ابتدایی شعر فقط به قصد نوعی نوآوری واستفاده از فضاهایی نو وغیر کلیشه ای بوده است وبس هرچند درایجاد اینفضا ناموفق بوده است.به همین اندازه بسنده می کنم وامیدوارم دوستان منتقد از جنبه های دیگر شعر ونقاط قوت شعر هم صحبت کنند.هرچند بنده فقط نقاط ضعف شعر را برجسته کردم.از شاعر محترم وخوانندگان به خاطر حوصله شان سپاسگزارم.یاحق