ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



از مشرق میترا 2
1
دلگیرم
چون هوای خفته ی شهری کوهستانی
آنجا که باید نفس کشید
اما
مسیر نفس را
جز دود های خاطره نمی گذرد
جنگل نیز چنین پیر می شود :
یکی باغی بود که نبود
و دیگری یاغی .
 
2
سبزه ها
 آهسته فصل عوض می کنند
 تا واپسین معاشقه شان در خاک
رد پایی هم از تو نیست
جایی که سبزه ای نروییده
و هوا
در تب خاموش زمانی گنگ
پیپ می کشد .
3
دارم    فکر می کنم     به جسد های معلق
آنان    که نه دلی برای تدفینشان است
و نه گورکنی مانده
در اعتصاب مرثیه ها .
4
از نقاشی بیرون می زند
و در امتداد دستانش پیش می رود
دشت های آبرنگ
 به سرخی رسیده اند
به مچ بند ها ی قاتل .
5
انگار کسی آمده است
که همه میدان ها را تقسیم می کند
به مرد های جوان مشت می بخشد
فراوانی مرمی و بوسه است
بر پیشانی مادران و پسران .
من اما هیچگاه
پا به رود نگذاشته ام
حرف هایی پا به ماه نگفته ام
گاه شعری دفع می کنم    سخت
شعری دفع می کنم     سنگ
خیابان   مگس کش   چسبناک خوشبوییست
خیابان   همه جا   پهن   هست
خیابان پارچه نیست که رنگ بگیرد .
من از درختان موذی کوچه می ترسم
شب که سایه چینم می کنند
کوچه
 بازوی ستبر آرزوی عروسک های ترشیده است
که نان تقسیم می کند
آب حوض می کشد
و از جوی رگ هایش    تنها    زلالی جاری ست .
 محبوبم
می ترسم
غنچه های روی پیرهنت شکوفه بزنند
اینگونه که مشتاق آتشی .
من اما هر بار
 "توتونم بوی قرنفل می دهد"*
روزنامه را که تا می زنم
و شکل یک کشتی
به بنادر بی لنگر بادبان می کشم .
 


**از احمد عارف شاعر ترک  
 

کلمات کلیدی این مطلب :  سبزه ، کوه ، خیابان ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/3/22 در ساعت : 10:1:44   |  تعداد مشاهده این شعر :  987


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی‌رضا حکمتی
1392/3/23 در ساعت : 9:56:27
باسلام
همواره سرشارسرودن باشید.
بازدید امروز : 13,221 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,728,689
logo-samandehi