از پیش خاطرات تو با قهر میروم
در من اثر نمیکند این زهر میروم
با ایستگاه رفته مدارا نمیکنم
بر روی شانه های پل از شهر میروم
شهری که سمت مقصد بیراه میرود
یوسف درون آن به دل چاه میرود
وقتی پلنگ دل به تن هرزه میدهد
از برکه نقش جاذبه ی ماه میرود
ماهم، نه برکه ام، به گمانم که جاده ام
زخم تبر چشیده ام و ایستاده ام
اما نه رودم از سر تقصیر روزگار
رد میشوم سواره اگر چه پیاده ام
مهمان سایه های درختان نمیشوم
هم صحبت ترانه ی باران نمیشوم
حل میشوم درون خودم قول میدهم
دیگر برای هیچ کس آسان نمیشوم ....
قانون نانوشته ی پرواز رفتن است
گاهی شروع، نقطه ی آغاز، رفتن است
تاریخ ارسال :
1392/4/21 در ساعت : 21:13:20
| تعداد مشاهده این شعر :
759
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.