درد
درد یعنی دو نقطه حرف دلت ، تلخی انتظار ، می فهمی؟
فصل فصلت همیشه تاریکی ، زندگی بی بهار ، می فهمی ؟
درد یعنی رسیده آخر خط ، زندگی لحظه لحظه رو به سقوط
چمدانی به دست دلخوشی ات ، سوت سرد قطار ، می فهمی ؟
فرض کن عاشق کسی باشی ، می کشی ناز ، می شوی معتاد
درد یعنی که اعتیادت را ، بگذاری کنار ، می فهمی ؟
درد یعنی خیال پشت خیال ، بنشینی فقط گلایه کنی
دکتران نا امید بنویسند ، "مرگ روزی سه بار" ، می فهمی ؟
درد یعنی میان مردم شهر ، حرف تنهایی ات بپیچد باز
بعر سرفصل قصه ات بشود ، "عاشقی بی قرار" ، می فهمی ؟
درد یعنی تمام زندگیت ، گم شود بعد دود کردن عشق
دو سه نخ از سکوت روی لبت ، ناله های سه تار، می فهمی ؟
درد یعنی حقیقتی کهنه ، قصه ای در کتاب های جدید
آدمی فکر آسمان باشد ، جان دهد در حصار ، می فهمی ؟
درد یعنی که خسته ام از عشق ، تو که درد مرا نمی فهمی
لحظه هایم همیشه منتظرند ، کاش یک انفجار ... ، می فهمی ؟
کلمات کلیدی این مطلب :
درد ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1392/4/27 در ساعت : 20:52:10
| تعداد مشاهده این شعر :
1221
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.